نویسنده : حسن ماسالی
روش کار علمی و منطق و درایت ایجاب میکند که هر فرد و گروهی که وارد کارزار سیاسی میشود، ابتدا مشخص کند که چه میخواهد ؟ سپس بر اساس چشم انداز سیاسی و اصولی که به آن اعتقاد دارد، راهکارهای تشکیلاتی ، مبارزاتی و مناسبات خود را با دگر اندیشان تنظیم میکند. اما بررسی تاریخ تحولات سیاسی ایران از انقلاب مشروطیت تاکنون نشان میدهد که پندار،گفتاروکردار بخش بزرگی از ” روشنفکران” وکوشندگان سیاسی، باهمد یگر انطباق نداشتند. هم اکنون نیز، همین انحرافات وکژاندیشی ها را درعملکردهای روزمره بسیاری از افراد و محافلی که ادعای ” روشنفکری ” میکنند، در داخل و خارج از کشور، ملاحظه میکنیم.
این نقد، به مردم عادی جامعه وارد نیست. زیرا در جامعه دیکتاتورزده ایران ، مردم فاقد احزاب مدرن اجتماعی هستند و از دانش وآ گاهی سیاسی مطلوبی برخوردارنیستند واغلب : استمرار ترور واختناق، فقروبیکاری، وستم و تبعیض های گوناگون،انباشته میشوند و ناگهان موجب شورش مردم میگردند. در چنین شرایطی ، مردم بطور خودجوش وارد صحنه مبارزه میشوند و از خودشان شهامت بی نظیری نشان میدهند؛ اما بخاطر فقدان سازمان یافتگی د رتشکل های دمکراتیک، و بخاطر محروم بودن از رهبران برگزیده خود، به ناچار به “هر ابزاری متوسل میشوند” تا میان ” بد و بدتر” راه حلی برای نجات خود بیابند.
اما چرا مدعیان روشنفکری و برخی از محافل باصطلاح ” فرهیخته” که درباره فوائد “جامعه مدنی” و تکامل اجتماعی و” برابری طلبی” سخنوری و قلمفرسائی میکنند، فرصت طلبانه “راهکارهای” سیاسی و اجتماعی خود رادرمیان همان محافل ارتجاعی و” صاحبان قدرت دیکتاتوری” جستجو میکنند؟
با شناخت و تجاربی که از این محافل پیدا کرده ام ، این محافل و انگیزه های آنان را بشرح زیر تقسیم بندی میکنم:
1- برخی از این افراد و محافل ، مقاصد توطئه گرانه و یا پلیدی ندارند ، اماحاضر نیستند راهکارهای سخت و طولانی مدت را برای کسب آزادی و تکامل اجتماعی طی کنند و حاضر نیستند زیاد ” در زندگی شخصی خود هزینه بپردازند” و یا در صورت عدم موفقیت، مواجه با ” خطر و ناکامی شوند”. بنابراین کوشش میکنند که با بند بازی و با ا تخاذ ” تاکتیک های روزمره” مقاصد میانه روانه خود را به پیش ببرند. و اکثراً نیز بطور خصوصی و یا علنی ، چنین سیاست بازی و روش کار را اینگونه توجیه میکنند که:” شرایط جامعه هنوزآماده نیست، مردم ما هنوز در این سنت ها گرفتارند و نباید تند روی کردو…”.
2- اما بخش مهمی از افراد و محافل باصطلاح روشنفکردر طیف چپ سنتی، لیبرال – ملی، لیبرا ل- مذهبی هستند که سیاست را به” نرخ روز” انتخاب میکنند. از انتقاد کوبنده ، سازنده، و شفاف، طفره میروند. بجای اینکه با چشم انداز و برنامه ای باز و شفاف در مقابل دیکتاتوری و فاشیسم مقاومت کنند، ” نق ” میزنند. و یا کوشش میکنند که دیکتاتور ها را” نصیحت “کنند تا خودشان را مطرح کنند. و جالب است که اگر جایگاه مناسبی در قدرت آینده پیدا کنند ، آنرا به حساب ” زیرکی و درایت” خود میگذارند، و اگر ناکام شدند ، تمام کاسه – کوزه را برسر”مردم نادان ” می شکنند و همه عملکردهای فرصت طلبانه خود را توجیه میکنند.
در اینجا میخواهم بر سر این مسئله تاکید کنم که یک فرد، یک محفل سیاسی و یا گروه اجتماعی ملزم نیست که راه و روش انقلابی و تند دربرابر رژیم های دیکتاتوری و فاشیستی اتحاذ کند ، اما وظیفه دارد که موافقت و یا مخالفت خود را بسیار باز و شفاف درباره مناسبات ارتجاعی ، فاشیستی بیان کند تا مردم را گمراه نکند و فرصت طلبانه با مرتجعین و فاشیستها بعنوان ” مصلحت اندیشی ” سازش نکند.
یک فرد و یا یک گروه که به اصول و مبانی سیاسی یا( اخلاق سیاسی) دربرابر مردم پایبند است، میتواند باز و شفاف اعلام کند که چه می اندیشد ،و اگر توانمندی مبارزه، برای تحقق بخشیدن اهداف و برنامه های خود را ندارد، آنرا نیزبمردم اعلام کند. نه اینکه کوشش کند همزمان : هم برای اپوزیسیون ، وهمچنین برای حکومت دیکتاتوری و فاشیستها، ” دلبری ” کنند.
عقیده دارم که خاتمی، موسوی ،وکروبی” صادق تر” ازمحافل فرصت طلبی هستند که ظاهراً خودشان را ” سکولار” معرفی میکنند، اما دنباله رو آخوندهای جنایتکار و مرتجع شد ه اند. موسوی، خاتمی و کروبی با صراحت میگویند که به گذشته جنایتکارانه خود و به جمهوری اسلامی وفادار هستند و هنوز هم میخواهند از “فرامین” خامنه ای اطاعت کنند؛ و همچنین” نه میخواهند و نه میتوانند به سکولاریسم اعتقاد داشته” باشند!!!
بنابراین ، این افراد و محافلی که متضاد می اندیشند و متضاد عمل میکنند ، بهتر است هر چه زودتر جایگاه خود را بین ” اپوزیسیون مترقی و رژیم فاشیستی ” مشخص کنند واطمینان داشته باشند که بخش بزرگی از مردم و پیشاپیش آنان، جوانان و زنان آزاد اندیش ایران ، این رژیم فاشیستی را بگورستان تاریخ خواهند سپرد.