بحران جهانی و عواملی که موجب شکل گیری فاشیسم جدید، نفرت و تروریسم در
جهان شده اند
اخیرا، دو کتاب به زبانهای آلمانی و انگلیسی انتشار داده ام که در آنها
بطور مستند به دلایل شکل گیری بحران جهانی که عبارتند از: سیاستهای جنگ طلبانه و غارتگرانه، شکل گیری نفرت و تروریسم و فاشیسم نو در جهان میباشند، پرداخته ام.
بحران جهانی و عواملی که موجب شکل گیری فاشیسم جدید، نفرت و تروریسم در جهان شده اند
اخیرا، دو کتاب به زبانهای آلمانی و انگلیسی انتشار داده ام که در آنها بطور مستند به دلایل شکل گیری بحران جهانی که عبارتند از: سیاستهای جنگ طلبانه و غارتگرانه، شکل گیری نفرت و تروریسم و فاشیسم نو در جهان میباشند، پرداخته ام.
در جریان جنگ جهانی دوم، حکومتهای آمریکا، انگلستان ، فرانسه از یکطرف، واتحاد جماهیر شوروی ( برهبری استالین) از طرف دیگر، مدعی شدند که مخالف فاشیسم هیتلر(در آلمان)، موسولینی
( در ایتالیا) ،و در ژاپن هستند؛ و پس از جنگ جهانی دوم، خودشان را نیروهای دمکرات و آزادیبخش نامید ند. اما ، می بینیم که استالین پس از تصرف سراسر اروپای شرقی ، حاضر نشد به سیطره جوئی نظامی خود در اروپای شرقی خاتمه دهد و با زور سرنیزه و استقرار ترور و اختناق ، در صدد برامد که ” کمونیسم ” را به مردم اروپای شرقی تحمیل کند.(و می بینیم که -کمونیسم چماقدارانه،و ریاکارانه که با ایجاد حزب “مسلمانان کمونیست” در روسیه بقدرت رسیده بود،- نهایتاً فروپاشید).
پس ازجنگ جهانی دوم، وینستون چرچیل (ازانگلستان)، با روزولت (از امریکا)، وبا استا لین( از شوروی) چندین بار ملاقات داشتند، اما درباره پایمال شدن حقوق دمکراتیک مردم اروپای شرقی نه تنها سکوت کردند، بلکه در صدد بر امدند که به سیاست تجاوزکارانه و نو استعماری خودشان در آفریقا- آسیا – آمریکای لاتین ادامه دهند. درحقیقت ، در “تقسیم حلوا” جهانی شرکت کردند و استقلال ، آزادی و حقوق مردم ستمدیده جهان را پایمال کردند.
پس از مدتی، رقابت بین شوروی ( باصطلاح کمونیستی) و غرب ( باصطلاح بورژوا- دمکراتیک) درگرفت، وهرکدام با توطئه گری و کودتا و ترور و اختناق در صدد گسترش نفوذ خود در جهان برآمدند که به ” جنگ سرد” معروف شد.
در اینجا همچنین باید یاد آور شد که ببهانه مبارزه با هیتلر،سراسر آلمان را بمباران کردند و بمردم عادی نیزرحم نکردند و جنایات بیشماری در آلمان مرتکب شدند. از همه مهمتر، دولت آمریکا ببهانه مبارزه با فاشیسم در ژاپن، در هیروشیما بمب اتم پرتاب کرد و فاجعه انسانی بزرگی بوجود آورد، اما بعنوان قدرت نوین جهانی، این سیاست جنایتکارانه را فقط ” یک اشتباه ” نامیدند. اما ، پس از مدتی به بهانه مبارزه با کمونیسم، در ویتنام از بمب های شیمیائی استفاده کردند و در بسیاری از کشورهای جهان، بمنظور سیطره جوئی سیاسی و اقتصادی خود ، مخالفین خود را تحت لوای مبارزه با کمونیسم، قتل عام میکردند. جنایاتی که دولت آمریکا ، انگلستان و فرانسه – بعنوان قدرتمداران نظم نوین جهانی- در جهان مرتکب شدند، نشان میدهند که بمرور ” فاشیسم نوینی” در جهان شکل گرفته است که به آنها خواهیم پرداخت.
نکات مشترک و تفاوتهای” فاشیسم کلاسیک “و ” فاشیسم نو”:
1- فاشیسم کلاسیک، براساس مبانی فکری – سیاسی یک ایدئولوژی نژادپرستانه در آلمان ، ایتالیا و ژاپن شکل گرفته بود و بوسیله نظام سیاسی تک حزبی هدایت می شد. در فاشیسم کلاسیک همه مناسبات خیلی باز و شفاف بیان می شدند و به آن عمل میکردند.
2- در فاشیسم نو، تحت پوشش دمکراسی پارلمانی و حزبی عمل میکنند،اما دو حزب فرمایشی ،با اسامی مختلف فعالیت میکنند که از نظر برنامه سیاسی تفاوت چندانی با همدیگر ندارند؛ زیرا این احزاب، بوسیله قدرتمداران مالی و دلالان آنها( لابی های) این کشور ها، سازماندهی میشوند تا قدرت سیاسی و مالی جهان را در انحصار خود قرار دهند.
اسناد تاریخی نشان میدهند که پس از جنگ جهانی دوم تاکنون ، بطور عمده دو حزب در کشورها ی آمریکا ، انگلستان و فرانسه قدرت سیاسی را در اختیار خود گرفته اند. در انگلستا ن و فرانسه، حتی بنام “حزب کارگر” و ” حزب سوسیالیست” در مناسبات غارتگرانه و جنایت در سه قاره، شرکت میکنند. این احزاب بعلت در انحصار گرفتن قدرت تبلیغاتی، کوشش میکنند که با “شتشوی مغزی” مردم، سیاستهای خود را توجیه کنند و با توسل بانواع روشهای ریاکارانه، از مشارکت نیروی ترقیخواه در قدرت سیاسی،جلوگیری میکنند .
3- قدرتمداران فاشیسم نو ، سیاست راسیستی و فاشیستی خودشان را بطور عمده در کشورهای افریقا، آسیا و آمریکای لاتین متمرکز کرده اند و انسانهای این کشورها را بعنوان ” انسان های درجه دوم” محسوب میکنند و بخودشان اجازه میدهند که استقلال این کشورها را پایمال کنند. از طریق کودتا و یا حمله نظامی و یا حمایت دیکتاتورها ی دست نشانده خود،کوشش میکنند که منابع اقتصادی این کشورها را غارت کنند و برای تضمین منافع خود حتی سازمانهای تروریستی بوجود می آورند ، ادیان و اقوام و ملیتهای مختلف را بجان هم می اندازند تا بهانه ای برای دخالت نظامی و کشتار و غارت داشته باشند.
نمونه هائی از سیاستها ی تجاوزکارانه و فاشیستی :
1-درایران : در جریان جنگ جهانی دوم ، از طریق دخالت نظامی، کشورایران را بین خود تقسیم کردند؛ و پس از جنگ جهانی دوم، ازدیکتاتوری شاه بعنوان عامل دست نشانده خود حمایت کردند،حکومت مصدق را سرنگون کردند؛ همچنین در بقدرت رساندن رژیم اسلامی – فاشیستی خمینی نقش فعالی ایفا کردند.
2- در افغانستان: ابتدااین کشور مستمره انگلستان بود، سپس شوروی از طریق کودتا ، حکومت دست نشانده خود را بوجود آورد ؛ سپس آمریکا با اایجاد گروههای تروریستی القاعده و طالبان و همکاری با بن لادن و عربستان سعودی، در این کشور سازمانها ی تروریستی بوجود آورد و جنگ و ستیزه جوئی های قومی و مذهبی را دامن زدند، و با بقدرت رساندن عناصر مزدور و فاسد نظیر حمید کرزای و دیگران… این کشور را ویران کردند و مناسبات انساندوستانه و دمکراسی خواهانه را از میان برداشتند.
3-در پاکستان، بوسیله ” سیا”( سازمان جاسوسی آمریکا) کودتاهای نظامی مختلفی سازماندهی کردند که نهایتاً موجب گسترش تروریسم و جنگ داخلی در این کشور شده است، و این شرایط سالها است که همچنان ادامه دارند.
4- در عراق، ابتدا حکومتهای دست نشانده انگلیس بر سر کار بودند، سپس دخالتهای نظامی آمریکا بوسیله آمریکا( خانواده بوش) موجب جنگ ایران – عراق، سپس جنگهای داخلی در این کشور شد؛ با دامن زدن به ستیزه جوئی های مذ هبی و سودجوئی های مالی، ویرانی کشورو نابودی میلیونها نفر از مردم این کشور را فراهم کرده اند، و این مناسبات ناهنجار همچنان ادامه دارند.
5- تصرف نظامی لیبی، از طریق فرانسه( سرکوزی) و انگلستان( داوید کامرون) و دخالت امریکا ببهانه مبارزه با دیکتاتوری، فاجعه بزرگی در این کشور بوجود آورد ند. میلوینها نفر بقتل رسید ند و آواره شدند و هم اکنون چندین گروه تروریستی اسلامگرا در این کشور در جنگ داخلی شرکت دارند؛ زیرا: فرانسه و انگلستان نفت و گاز این کشور را بغارت می برند.
6- جنگ در سوریه، همچنان ادامه دارد و حکومتها جنایتکار جهانی تمام کشور را بمباران کرده ، ویران کرده اند ؛ و مردم این کشور را بقتل رسانده اند و حتی آوارگان و پناهندگان این کشورهای جنگ زده را درکشورهای اروپا و آمریکا نمی پذیرند و بطرز فاشیستی رفتار میکنند. زیرا : از نظر تاریخی ، بین اسرائیل و سوریه ، بر سر تپه های جولان، اختلافات مرزی وجود دارد، همچنین از نظر تاریخی بین عربستان سعودی و سوریه منازعات مذهبی و سیاسی وجود داشته و دارد. آیا دول بزرگ تجاوزگر جهان میخواهند پس از نابودی مردم و ویران کردن کشور، در سوریه دمکراسی برقرار کنند؟
7- جنایت در اندونزی: در دوران ” جنگ سرد” ، ابر قدرتهای غرب بسرکردگی آمریکا، به بها نه “مبارزه با کمونیسم ” و مخالفت با سیاستهای ” سوکارنو” ، از طریق ” ژنرال سوهارتو” و با همکاری سازمان جاسوسی آمریکا( سیا) ، قریب دو میلیون نفر، بین سالهای 1964 تا 1966 ، در اندونزی بقتل رساندند.
8- هنگام شرکت در یک سمینار بین المللی دانشجوئی در مانیلا- فیلیپین ،در سال 1964 ، مطلع شدم که چند میلیون از مردهای کشور فیلیپین، در جریان جنگ کره شمالی و جنوبی کشته شده اند و زنان این کشور برای امرار معاش مجبور شدند به کشورهای مختلف جهان مهاجرت کنند. زیرا ، در جریان جنگ بین کره شمالی و کره جنوبی، دولت آمریکا پایگاه نظامی خود را در فیلیپین مستقر کرد ه بود، و با همکاری حکومت دست نشانده خود در فیلیپین، مردم تهیدست این کشور را فریب داده و برای شرکت در جنگ استخدام میکردند.
9- با توجه به ستمی که بمردم یهود در زمان رژیم هیتلر وارد شده بود، مردم دمکرات جهان انتظار داشتند که در کشور اسرائیل ، وسیع ترین مناسبات دمکراسی شکل بگیرد، اما بعلت دخالت نیروهای استعمار گر بزرگ و گروهای صهیونیستی در آمریکا، انگلستان و فرانسه، در اسرائیل یک حکومت ارتجاعی و نژادپرستانه شکل گرفته است که روزمره به جنگ و جنایت علیه مردم فلسطین ادامه میدهند و حتی اسرائیل به پایگاهی برای سیاستهای تجاوزکارانه ی آمریکا، انگلستان و فرانسه در خاورمیانه تبدیل شده است . دربطن این مناسبات واپسگرایانه، یک سیاستمدار شجاع بنام اسحق رابین با یاسر عرفات قرارداد صلح امضا کرد، اما بوسیله یک یهودی افراطی بقتل رسید و از آنزمان تاکنون یک فرد نژاد پرست و جنایتکار بنام “نتان یاهو”قدرت سیاسی را در انحصار خود گرفته است و با “لابی های صیهونیستی” هم پیمان شده است ؛ بطوریکه یکی از اعضای کابینه او بطور علنی اعلام کرده است که ” فلسطینی ها انسانهای درجه دوم محسوب میشوند”.
همچنین ، سالها است که “نتان یاهو”تلاش میکند حمایت آمریکا ، انگلستان و فرانسه را برای بمباران ایران جلب کند.
ما بطور بنیادی با رژیم اسلامی – فاشیستی حاکم در ایران مخالف هستیم ، اما حاضر به نابودی مردم و کشور خودمان نیستیم . و کوشش میکنیم که نه تنها این رژیم را براندازیم، بلکه هر نیروی تجاوزگر وجنایتکار خارجی ، بخواهد مردم ومیهن ما را بمخاطره اندازد، آنها را بسختی تنبیه خواهیم کرد.
10- پس از جنگ جهانی دوم، بمرور یک حکومت فاشیستی مذهبی در ترکیه شکل گرفت، بطوریکه این کشور به پایگاه نیروهای نظامی ابر قدرتها ، ابتدا بنام ” سنتو” ، سپس بنام ” ناتو” تبدیل شده است. همچنین در کشور ترکیه ، با حمایت ” سیا” و سایر سازمانهای جاسوسی غرب، یک گروه تروریستی بنام ” گرگهای خاکستری ” تشکیل شد که هنوز با حمایت سازمان امنیت دولت ترکیه به قتل و جنایت خود ادامه میدهد. در حال حاضر، قربانیان این رژیم کردها و روزنامه نگاران روشنفکر وسایر نیروهای ترقیخواه هستند.
همچنین باید یاد آور شد که سران دولت ترکیه با همکاری عربستان سعودی ، نقش برجسته ای در حمایت از سازمان تروریستی اسلامگرای ” داعیش” در عراق و سوریه داشته و دارند.
11- در کشور عربستان سعودی قوانین و مناسبات ارتجاعی عصر حجر حاکم میباشد؛ در این کشور زنان بعنوان برده ها ی جنسی محسوب میشوند و هر یک از قدرتمداران این کشور میتوانند صدها زن را بعنوان برده های جنسی خود، انتخاب کنند. رهبران این کشور روزمره افراد آزادیخواه و برابری طلب را با شمشیر گردن میزنند و نابود میکنند. رهبران این کشور در تمام مناسبات تروریست پروری و جنایاتکارانه شرکت داشتند و دارند .و در حال حاضر، عربستان سعودی بعنوان بهترین دوست و متحد کشورهای آمریکا ، انگلستان و فرانسه محسوب میشود، چرا؟ برای اینکه در جهان یکنوع فاشیسم نو حکمفرما شده است !!!
12- هم اکنون در اکثر نقاط افریقا جنگ و خونریزی ادامه دارد، هم اکنون نیروهای نطامی انگلستان و فرانسه در این کشور مستقر هستند تا به سیاستهای نواستعماری و غارتگرانه خود در این قاره ادامه دهند.
13- کودتاهای نظامی و سیاستهای توطئه گرانه امریکا و انگلستان در بخش بزرگی از آمریکای لاتین در پنجاه سال اخیر، نمونه های دیگری از” فاشیسم نوین جهانی” محسوب میشود.
نکاتی در باره شرایط حاکم در آمریکا:
14- قریب شانزده سال است که مقیم آمریکا هستم. در این مدت ضمن کار و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی با تعدادی از نمایندگان کنگره وسنا و با برخی ازمسئولین وزارت خارجه، وپنتاگون ملاقات داشتته ام . همچنین در جلسات و کنفرانس های متعددی شرکت کرده ام. از شرق تا غرب آمریکا سفر کرده ام و با تعداد کثیری از مردم آمریکا تماس داشته ام و دوستان مهربان زیادی نیز در میان مردم امریکا دارم.
تجربه زندگی و کارهای پژوهشی که انجام داده ام، نظرخودم را درباره ساختار قدرت سیاسی و مناسبا ت سیاسی – اجتماعی این کشور بشرح زیر بیان میکنم:
ا- ساختار قدرت سیاسی و حزبی :
پس از جنگ جهانی دوم تاکنون، فقط دو حزب سیاسی ( حزب دمکرات و حزب جمهوریخواه) ضمن رقابت باهمدیگر، قدرت سیاسی را بدست گرفته اند. البته مشاهده کرده ام که در درون هر کدام از این احزاب فراکسیونهای گوناگونی وجود دارند و حتی برخی از شخصیت های سیاسی ضمن تعلقات حزبی ، سیاست های متضادی را دنبال کرده اند.
برایم همیشه این پرسش مطرح بوده که چرا یک حزب سومی نتوانسته است در این کشوردر قدرت سیاسی سهیم شود و یا به قدرت سیاسی دست یابد؟
ضمن تماس با بسیاری از اعضای کنگره و سنا، متوجه شدم که بسیاری از این سیاستمداران هر دو حزب، از نظر فکری هنوز در دوران جنگ سرد بسر میبرند و تحول چندانی در مبانی فکری و سیاست خارجی آنها روی نداده است. و اکثر قریب باتفاق نمایندگان مجلس ، از طریق ثروتمندان بزرگ و لابی های قدرتمدار، حمایت میشوند. بنابراین ، شکل گیری یک حزب سوم که بخواهد به خواستهای توده های محروم جامعه توجه کند، بدون امکانات مالی و تبلیغاتی امکان پذیر نبوده است.
اعتقاد دارم که گسترش دمکراسی و تضمین رفاه اجتماعی ،فقط در یک جامعه کثرت گرا( پلورالیستی) که چندین حزب بتوانند باهمدیگر رقابت کنند، امکانپذیر خواهد بود. بهمین دلیل، اشخاص مختلفی از قبیل رئیس جمهور ، و رهبران احزاب و ادارات که خطا های بزرگی مرتکب میشوند، بخاطر انحصار قدرت سیاسی و مالی، “مصونیت “دارند ومشاهده میکنیم که هنوز برخی از آن خطا کاران و مجرمین ، هنوز در امور اجرائی و قانونگذاری این کشور و در سیاستگذاری جهان، دخالت میکنند.
تجربه زندگی در آمریکا بمن نشان داده است که اکثریت قریب باتفاق مردم آمریکا ، افرادی مهربان و آزاد اندیش هستند، اما چند مشکل سیاسی – اجتماعی مانع از آن شده که بتوانند نقش سازمان یافته و خلاقی در تحولات سیاسی و اجتماعی آمریکا ایفا کنند. این مشکلات عبارتند از:
الف- بیش از چهل میلیون ار مردم آمریکا زیر خط فقر بسر میبرند. و قریب 25 میلیون بی خانمان هستند و حتی اطاقی برای زندگی روزمره ندارند و در خیابانها و در متروها میخوابند. و لذا از داشتن حزب سیاسی مورد علاقه خود محروم هستند و بعلت فقر مالی قادر به رقابت با میلیاردر ها نیستند.
ب- در نظام سرمایه داری ، معمولا طبقه متوسط جامعه باید نقش فعالی در سازماندهی وگسترش دمکراسی ایفا کند، اما در آمریکا بخاطر قدرتهای انحصاری( مونوپل) سرمایه داری، افراد و اقشار متوسط جامعه آمریکا رو به تحلیل رفته اند و باید شبانه روز تلاش کنند تا قسط های ماهیانه و مخارج زندگی روزمره خانواده خودشان را تامین کنند، لذا وقت چندانی برای مقابله با قدرتهای مالی، تبلیغاتی ،و “لابی ها ئ” قدرت طلب ندارند. همچنین ، بخاطر انحصار ( مونوپلیزه شدن) قدرت تبلیغاتی، در جامعه ” شتشوی مغزی” میشوند و از حقایق بدرستی باخبر نمی شوند،و بهمین دلیل بسیاری از افراد خوب، خیلی ساده لوحانه، شرایط و مناسبات حاکم را می پذیرند.
ج- در یک کشور دمکراتیک، دستگاه قضائی کشور باید مستقل باشد، اما می بینیم که” قضات دادگاه عالی آمریکا” توسط ریاست جمهوری هر یک از این دو حزب( دمکرات ویا جمهوریخواه) تعین میشوند.
د- درآمریکا هنوز گروههائی هستند که با اتکا به یک ماده متمم قانون اساسی – که در سال 1776 – وضع شده بود، بطور رسمی اسلحه میفروشند . و در اثر این سیاست ” کابوی منشانه” و کاسبکارانه، روزمره تعداد بیشماری از مردم را در خیابانها، فروشگاهها ود رمدارس وغیره، بقتل میرسا نند. حتی بنا به گزارش یک سازمان غیرانتفاعی ومدافع حقوق بشر ،چند صد گروه مسلح راسیستی و گانگستری درسراسر آمریکا وجود دارند. اما تاکنون هیچکدام از ریاست جمهوری ها و دستگاه امنیتی این کشور قادر نبوده اند جلوی این جنایات را بگیرند.
در سراسر آمریکا، یکنوع فساد سیاسی- اداری- مالی حکمفرما است ، اما آنهائی که پول و قدرت دارند در امان هستند، و هرکسی پول و قدرت نداشته باشد محکوم به فقر و مرگ میباشد .
در یک کشور که ادعای دمکراسی خواهی میکند، تمام نهادها ی دولتی باید دارای ساختار دمکراتیک باشند و کاری خلاف مبانی حقوق بشر ودمکراسی خواهی انجام ندهند. اما می بینیم که سازمان امنیت این کشور بنام ” سیا” در ترور و جنایات بیشماری شرکت داشته است و هنوز به سیاستهای تجاوزکارانه خود در جهان ادامه میدهند.
دولت و احزاب حاکم در آمریکا که هنوز نتوانسته اند دمکراسی و حقوق بشر رادر کشور خود تضمین کنند و هنوز نتوانسته اند رفاه اجتماعی میلیونها نفر از آمریکائی ها را که درفقر و فلاکت و بی خانمانی زندگی میکنند، تامین کنند، و هنوز فساد مالی و اداری در آمریکا حکمفرمااست ،چرا به کشورهای آفریقا ، آسیا و آمریکای لاتین بطور نظامی حمله ور میشوند و ادعا میکنند که میخواهند “دمکراسی و امنیت مردم جهان را تضمین کنند!!! آیا این یک ادعای دروغین نیست؟
نقش سازمان ملل متحد و دخالتهای ابر قدرتها :
با توجه به شرایط رقت باری که قدرتهای بزرک استعمارگر و فاشیستی در جهان بوجود آورده اند، شرم آور است که همین ابر قدرتها، کوشش میکنند که سازمان ملل متحد را نیز به ابزار بی اراده ای برای اعمال سیاستهای تجاوزکارانه و غارتگرانه ی خود کنند.
سازمان ملل متحد ،باید بعنوان یک نهاد دمکراسی خواهی و برابری طلب جهانی تلقی شود ،و هر کشور باید از حقوق مساوی برخوردار باشد. اما سالها است که ابر قدرتها برای خودشان ” حق وتو” قائل هستند و کوشش میکنند که سازمان ملل و نهادهای آنرا به بازیچه سیاسی و ابزار دست نشاتنده خود تبدیل کنند.
پیشنهادات:
1- ضرورت دارد که نهادهای ترقیخواه ، با ایجاد همبستگی سازمان یافته در سراسر جهان ، دربرابر سیاستهای جنگ طلبانه ، غارتگرانه و تروریسم پرورانه ی ابر قدرتها بمقاومت و مبارزه بپردازند.
2- با همکاری نهادها ی مدافع حقوق بشر و صلح در جهان، یک دادگاه مستقل بین المللی ، بمنظور رسیدگی به جنایت علیه بشریت، تشکیل گردد، تا سران دول و عناصری که در جنایات جنگ ، و جنایت علیه بشریت شرکت داشتند، محاکمه شوند.
3- با برگزاری کنفرانس همبستگی سازمانها و دول ترقیخواه جهان، بخواهیم که ” حق وتو” در سازمان ملل ملغی گردد و سازمان ملل و نهادهای وابسته به آن، استقلال عمل کامل خود را بازیابند.
آوریل 2016- حسن ماسالی