طاهره شیخالاسلام
گروهی ما را به غرب ستائی متهم می کنند و گروهی به غرب ستیزی. در این نوشتار کوتاه به بررسی اجمالی این دو پدیده که هر دو نیز درست است می پردازم.
آنان که ما را به غرب ستایی متهم می کنند، بر این مسئله انگشت می گذارند که ما هنگامی متوجه نبوغ و استعدادهای هموطنانمان می شویم که بر کارهای آنان خارجیان مهر تایید زده باشند. نمونه های زیادی در این مورد وجود دارد که روز به روز هم به آنها اضافه می شود. بعنوان مثال مرحوم دكتر حسابى پس از اینکه از آمريكا بعنوان یک دانشمند برجسته شناخته و به او جايزه ای اهدا گردید، مورد توجه مردم داخل کشور نیز قرار گرفت و يا فیلمهای آقایان كيارستمى و مخمل باف وقتی در فستيوال كن برنده شدند كارهايشان در داخل ايران بیشتر مورد استقبال واقع شد و اقای هاشمیان نیز پس از بازی در تيم فوتبال بايرن مونيخ به تيم ملى ايران دعوت شد. این برخورد ها نه تنها اهمیتی را که ما برای غربیان قایلیم نشان می دهد بلکه باعث می شود که بسیاری از پژوهشگران و ادبای ما سعى كنند برای شناساندن خود به هموطنانشان، كتابها و مقالات خود را به زبان انگليسى يا فرانسه بنويسند و هنرمندان و ورزشکاران و دانشمندان ما نیز علم و هنرهایشان را در مجامع بین المللی مطرح نمایند.
یکی از عواملی که باعث این پدیده می شود قدرت ستایی ما انسانها ست. این قدرت ستائی را نه تنها در مورد غرب که در سایر سطوح و ابعاد زندگی می توان مشاهده نمود. بعنوان مثال اگر فرزندی مورد تایید پدر قرار داشته باشد، سایر فرزندان و افراد خانواده نیز او را تایید می کنند و اگر معلمی از دانش آموزی در سر کلاس تعریف کند، بقیه دانش آموزان نیز حرمت او را نگه خواهند داشت و بهمین ترتیب کارمندی که مورد عنایت رئیس قرار می گیرد، توجه و احترام سایر کارمندان را نیز بدست خواهد آورد. رئیس، معلم و پدر و غرب همگی سمبل قدرتند. غربی که در حال حاضر نه تنها از نظر علمی، سیاسی، نظامی و تکنولوژی در راس قرار دارد، بلکه پیام آور دموکراسی، حقوق و آزادیهای فردی انسانها نیز هست.
اما دلیل دیگری نیز وجود دارد که ما کسی را بیشتر قبول داریم که غرب مهر تایید بر او زده باشد و آن دلیل به فرهنگ حاکم بر جامعه ما بر می گردد. ما به تجربه دریافته ایم که در غرب معمولا تا “کسی، چیزی در چنته نداشته باشد” کسی نخواهد شد و به جائی نخواهد رسید، در حالیکه در جوامع سنتی کسی می تواند چیزی نباشد و کسی شود، چرا که بیشتر روابط بر ما حکم می رانند تا ضوابط. این پدیده همان قدر موجب عقب ماندگی ماست که حکومت ضابطه در غرب موجب پیشرفت آنان.
ستایش غرب را از بعد دیگری نیز می توان بررسی کرد و آن اینست که اصولا بشر هر چه را که در آرزوی بدست آوردن آنست میستاید و او بیش از هر چیز در آرزوی بدست آوردن قدرت است. با کمی دقت میتوان جنگ قدرت را در طول تاریخ و در همه سطوح به مشاهده نشست. جنگ بین زن و مرد، سیاه و سفید، رئیس و مرئوس، کوچک و بزرگ همه و همه بر سر قدرت است. قدرت انسان را از وابستگی به دیگران بینیاز میکند و غرورش را که گرامی ترین سرمایه هستی اوست حفظ می نماید. تلاش انسانها در راستای دستیابی به ثروت و شهرت و محبوبیت همه در راستای کسب قدرت است.
جنگ بر سر قدرت، ستایش قدرتمند و تلاش در نزدیک شدن به او را میتوان در سطوح متفاوت مشاهده کرد. این تلاش به خصوص در جوامعی که امنیت اقتصادی و سیاسی انسانها توسط سیستم ها فراهم نمی شود، بیشتر دیده می شود. این تلاش همانگونه که در نوشتارهای قبل دیدیم در باج دادن به قدرتمند و جلب رضایت او و از طرق مختلف خود را می نمایاند.
و حال نگاه کوتاهی به مقوله غرب ستیزی می افکنیم. انسان در عین حال که قدرت را میستاید و برای کسب آن مبارزه و تلاش می کند، از اینکه فاقد آنست رنج میبرد. رنجی که خود را در ستیزه با قدرتمند آشکار میکند، و این بنوعی همان احساس حسادت است که روشهای غلط در خانه و مدرسه توسط والدین و معلمان می تواند به آن بیشتر دامن بزند.(رجوع کنید به نوشتار “چرا حسادت می کنیم” در همین سایت). حسادتی که شاگردان به شاگرد مورد توجه معلم دارند و کارمندان به کارمند مورد عنایت رئیس و فرزندان به فرزند محبوب تر در خانواده.
این ستیز یا حسادت بسته به جایگاه و فاصله ای که حاسد و محسود در آن قرار دارند به صور مختلف خود را نشان می دهد. بدگوئی، شایعه پراکنی، ترور شخصیت، تحقیر کردن و یا بزرگ نمایی خود و فخر فروشی و در مراحل پیشرفته تر حذف فیزیکی از جمله صور آن است.
این پدیده در رابطه با غرب، غرب ستیزی نام می گیرد که آنرا هم در داخل کشور و هم در بین مهاجران می توان مشاهده نمود. در رابطه با غرب ستیزی مهاجران ذکر این نکته ضروریست که بطور کلی مهاجر حتی در بهترین شرایط و امکانات، بهایی بزرگ که همان رنج دوری از وطن است را می پردازد. این باور منطقی در فرد مهاجر که اگر وطن آباد و آزاد بود او تن به غربت اجباری نمی داد و این باور نیمه غلط که کاخ اینها بر کوخ ما استوار است و عامل تمامی عقب ماندگی های ما غرب است – و این خود یکی از ویژگیهای بارز ماست که معمولا مسئولیت تمامی نابسامانی ها و شکستهامان را چه در زندگی فردی و اجتماعی و حتی تاریخی به عهده دیگران می اندازیم – باعث می شود که با آن به ستیزه بر خیزد.
دلیل دیگر این ستیز این تصور غلط است که غربی با همان نگاهی که ما به زیر دستانمان می نگریم به ما می نگرد. همان نگاهی که تهرانی به شهرستانی دارد و شهرستانی به روستائی، همان نگاهی که پول و مقام و مدرک را درخور ستایش و احترام می داند و بس. این تصور در ما هنگامی بوجود می آید و یا شدت می گیرد که از سوی آنان نه تنها مورد تعریف و تمجید و تعارفات رایج که در بین ما- و نه در میان غربیان- احترام نامیده می شود، قرار نمی گیریم، بلکه اشتباهاتمان درمحیط کار یا جامعه با صراحت تذکر داده شده و گاه با نظراتمان مخالفت می شود، عملی که در جامعه ما- و نه در غرب-توهین قلمداد می شود. عدم آشنائی به این تفاوتهای فرهنگی باعث می شود که مهاجر تصور کند که غربی به خاطر ایرانی بودن او چنین رفتار می کند. (البته ذکر این مطلب به این معنا نیست که نژادپرستی و تبعیض در این جوامع وجود ندارد، از آنجا که اعمال تبعیض در این کشورها غیر قانونی است کسانی که احساسات نژاد پرستانه دارند معمولا تا آنجا که بتوانند آنرا مخفی نگاه می دارند). واکنش ستیزه جویانه مهاجر در این موارد معمولا با انتقاد از دموکراسی، آزادی و یا بیبند و باریهای جنسی آنان شروع می شود و با اظهار این مطلب که علم و تکنولوژی و صنعت و هنر غرب ريشه در تاريخ و فرهنگ گذشته ما شرقیان دارد، ادامه می یابد و با هزار تاسف باید گفت که مثلا اگر باربیکیوی غربیها همان منقل ما و یا یکشنبههایشان (سان دی) همان روز خورشید در فرهنگ میترائی بوده است، اینها هیچیک از دردهای بیشمار امروز ما را درمان نمیکند.
این ذهنیت و این نگاه باعث شده است که بسیاری از ما ایرانیان روی بگذشته آوریم، از حال و واقعیتهای آن غافل شده و در عقب ماندگی خود همچنان درجا بزنیم.