طاهره شیخ الاسلام
در این نوشتار به بررسی ویژگیهایی فرهنگی و اخلاقی می پردازیم که باعث می شود ایرانیانی که به غرب مهاجرت می کنند از همنشینی و مجالست با یکدیگر پرهیز نمایند. این پدیده در بعضی مواقع چنان ابعادی می یابد که تا یک هموطن در حول و حوش خود می بینند، یا ساکت می شوند و يا به زبان خارجي حرف ميزنند که او متوجه ایرانی بودن آنها نگردد. اين عمل حتی باعث شده است كه کودکان نيز هنگامي كه در يك مكان عمومي از وجود يك هموطن مطلع ميشوند، درست مثل اينكه چيزي را كشف كرده باشند، به سوي والدينشان دويده و با هيجان و التهاب آنها را از این جریان مهم! مطلع می کنند، و پس از آن بلافاصله همگي يا تاكتيك سكوت را پيشه ميكنند و يا از منطقه (خطر!) دور ميشوند.
این پدیده دلایل متفاوتی دارد که یکی از آنها ویژگی های خاص اخلاقی و رفتاری ما است. توضیح اینکه خصوصیاتی چون زود آشنائی و زود جوشی و مهربانی و یا اضطرار به نشان دادن آن در ما باعث می شود که وقتی یکدیگر را در جایی در خارج از کشور برای اولین بار ملاقات می کنیم، نتوانیم فقط به یک سلام و خداحافظی بسنده نماییم، بلکه هر یک خود را مقيد به پرسش سؤالاتي چون: كجا زندگي ميكنيد، چند وقت است به خارج آمده اید، چند تا بچه داريد و غيره از یکدیگر بدانیم. بسیار اتفاق می افتد که در همان چند دقیقه اول، حرفها به چگونگی خروج از کشور، ورود به کشور میزبان و نوع اقامت و غیره می کشد. عدم امکان بیان تمامی این ماجراها در یک ملاقات کوتاه مدت از یک طرف، و تقید به نشان دادن مهمان دوستی و دست و دلبازی از طرف دیگر، باعث می شود که هر يك خود را ملزم به دعوت ديگري به منزل خود بدانیم. اصرار و انكار شروع ميشود تا بالاخره يك جناح موفق ميشود ميزباني اول را به عهده بگيرد. رفت و آمد آغاز می گردد و در مدت زمان کوتاهی با هم صمیمی و يكدل می شویم. در اوايل، اگر ناهماهنگيهاي اخلاقي و رفتاري داشته باشیم، يعني به اصطلاح با همديگر جور نباشیم، به دلیل وجود ویژگی دیگری بنام رودربايستي، به تحمل و سكوت روی آورده و دلخوریها را بدلیل وجود ویژگی عدم صراحت بیان که خود از ویژگی عدم تحمل انتقاد در ما نشات می گیرد، در پشت سر یکدیگر مطرح کنیم، همان عملی که به غیبت کردن معروف است. اما گاه اتفاق می افتد که یا این تحمل از حد می گذرد و انتقاد رو در رو و بگونه انتقامی- انفجاری مطرح می شود و یا حرفهای پشت سر گفته شده، به دلیل وجود ویژگی دیگری در بین ما بنام عدم رازداری به گوش طرف مقابل می رسد و آنگاه است که ناگهان به تيپ هم زده و جيك و پك هم ديگر را روی دایره ریخته و دشمن خوني يكديگر می شویم. بهطوريكه اگر پس از آن برحسب تصادف يكديگر را در خيابان ديدیم راهمان را كج ميكنیم و بهاصطلاح ساية همديگر را با تير ميزنیم. و چنین است که ما ایرانیان يا رفيق شفيقيم و يار غار يكديگر و يا اگر اين رفاقت بههمخورد دشمن خوني يكديگر ميشويم.
بسياري از ما مهاجران معمولا يك تجربه از اين نوع را داریم. با توجه به اينكه همة ماجرا از همان يك سلام و عليك شروع ميشود، بهتر ميبينيم كه از همان اول جلويش را بگيريم و فرار را بر قرار ترجیج داده و از منطقه خطر دور شویم!
دلیل دیگر که اهمیت آن از دلیل نخست اگر بیشتر نباشد کمتر نیست، باید و نبایدهائی است که ما بنا به عادت و تحت نام فرهنگ به یکدیگر تحمیل می کنیم. این باید و نباید ها که می توان از آن بعنوان فشار اجتماعی نام برد، حاصل فقر و بی عدالتی و ناامنی است که در طول تاریخ بر جامعه ما حاکم بوده است.
توضیح اینکه اکثر کسانی که به مهاجرت دست می زنند، معمولا از فشارهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جامعه خویش فرار می کنند. این افراد پس از ورود به یک کشور آزاد، به آسانی و در مدت کوتاهی از دو فشار اول رها می شوند، اما متاسفانه رهایی از فشار اجتماعی به راحتی ممکن نمی شود، چرا که فشار اجتماعی همان ویژگی های اخلاقی، آداب و رسوم و باید و نباید هایی است که او آنرا با خود بنام فرهنگ و هویت ملی بهر کجا می برد و خود و دیگران را مجبور به اطاعت از قوانین و قواعد آن می داند. همین الزام باعث می شود که ایرانی نتواند در کنار هموطن خویش احساس امنیت و آرامش کند و بعبارت دیگر “خودش باشد”. به دیگر سخن، یک ایرانی در جمع غیر ایرانی خود را آزاد از بند و زنجیرهای فرهنگی-سنتی خویش احساس می کند، چرا که او به تجربه دریافته است رفتار و گفتارش تا آنجا که به آزار دیگری منجر نشود، مورد قضاوت و تفسیر قرار نمی گیرد و انگ و برچسبی به خاطر آنها بر او نمی خورد و آبروی او را که در میان خودیها با کمترین سرپیچی از قوانین فرهنگی از بین می رود، در خطر قرار نمی دهد. اما همین که ایرانی دیگری به جمع وارد شود، به خصوص که شناختی قبلی از یکدیگر نداشته و صمیمتی بین آنها وجود نداشته باشد، هر دو بگونه ناخودآگاه تغییر رفتار داده و به بیان ساده تر “ماسک فرهنگی” خود را بر چهره می زنند و آنگونه رفتار می کنند که مورد تایید شخص دیگر باشد نه آنگونه که خود می خواهند.
نا گفته نماند که پدیده گریز ازهموطن کم یا بیش در میان تمامی مردمی دیده می شود که از جوامع سنتی به جوامع آزاد وارد می شوند.
اما یک سوال اساسی در این رابطه می توان مطرح کرد و آن اینکه چگونه می توانیم از اسارت این خصوصیات آزار دهنده رها که خود معلول شرایط محیطی ما بوده اند اما اکنون به یکی از بزرگترین موانع در راه پیشرفت ما در تمامی زمینه ها تبدیل شده اند، رها شویم؟
آیا آگاهی از درد راهی به درمان می گشاید؟
———————————————————————
*سایر عوارض جانبی ویژگیهای اخلاقی و عادات و آداب فرهنگی ما در غرب در کتاب “در اسارت فرهنگ” مورد بحث و بررسی گسترده ای قرار گرفته است. این کتاب در تهران در انتظار دریافت مجوز برای چاپ است.
من که در هلند زندگی می کنم در اینجا ایرانیان حسود خیلی زیاد است , شاید به خاطر کمبود هایی که در ایران داشتند , چند نمونه که من در دوران کمپ پناهندگی گذراندم می گویم , یک نفر کلاهبردار بود و یارو اهل یکی از شهرهای شمالی کشور بود نزدیک ٦٠ تا ٧٠ میلیون کلاهبرداری کرده بود با زن و بچه آمده بود در هلند پناهنده شده بود و گفته بود جانم در ایران در خطر بوده , یک نمونه دیگر یکی دیگر بچه آبادان بود غرق در مواد مخدر بود در ایران اعتیاد به شیره تریاک بعد میگفت پدر زنم مرا فرستاده که از محیط ایران دور باشم که از اعتیاد دور شوم , بد بخت پدر زن نمی دانست که در کشور هلند استعمال مواد مخدر آزاد است و عرضه مواد مخدر در کافی شاپ ها آزاد است طرف تمام وقت خود را در کافی شاپ می گذارند کیس مسیحیت داده بود , یکی دیگر بچه شیراز بود از فقر اقتصادی آمده بود در فروشگاه های هلند لباس دزدی میکرد بعد در بیرون به قیمت ارزان میفروخت کیس مسیحیت داده بود , بیشتر کسانیکه از کشور خارج از جانبه اقتصادی هستند اما کیس های مسیحیت , جدایی طلبی , همجنس بازی می دهند , اگر هم یک مقدار شلوغی بوجود بیاد در ایران و اختلاف بوجود بیاد مثل جریان انتخابات ریاست جمهوری سال ١٣٨٨ میگن فعال سیاسی بودیم فرار کردیم , همه دلاوران مهاجر که پناهنده می شوند جانشان در خطر بوده و فرار کردند . متاسفانه ایرانیان اروپا از یک قشر حسود , غیبت کن , تهمت زن , مغرور و متکبر , موذی هستند که بیشتر آنها هم در ایران در فقر اقتصادی و فرهنگی بودند , حالا از حول حلیم افتادن توی دیک .