طاهره شیخ الاسلام
“ضرب المثل وقت طلاست که از زبانهای اروپایی ترجمه شده است نظیر و مشابهی در فارسی ندارد. پیش ما وقت طلا نبوده و نیست. چون براحتی و بدون زیان آن را از دست داده و می دهیم و بعضی ها بدون صرف وقت طلا بدست می آورند. اصولا وقت یا زمان به خودی خود ثمر و ارزش ندارد. آنچه بدان ارزش داده و استخراج طلا می کند کار است. چون ما اهل کار نبوده ایم و کار منبع در آمد و استقاده چندان واقع نشده، هیچگاه معتقد و گویای به چنین ضرب المثل نشده ایم” (به نقل از کتاب سازگاری ایرانی نوشته شادروان مهدی بازرگان)
یکی از ویژگیهای بارز ما وقت نشناسی و بعبارت دیگر عدم حضور در راس ساعت مقرر در مهمانی ها و جلسات است. مفهوم و معنایی که ما از “احترام” در ذهن داریم را می توان بعنوان یکی از دلایل این ویژگی ذکر کرد.
توضیح اینکه در جوامع طبقاتی که در آن انسانها در چشم قانون و به تبع آن در چشم یکدیگر برابر دیده نمی شوند، و تبعیض در تمام وجوه خویش، چه از نظر جنس و سن و چه از نظرمقام، موقعیت اجتماعی و میزان ثروت، در جامعه حکمفرماست، احترام به اعمالی اطلاق می شود که انجام آن معمولا از جانب فرودستان نسبت به فرادستان انتظار می رود. اعمالی هم چون بله قربان گوئی و موافقت با نظرات و خواسته ها، تعریف و تمجید، استفاده از عناوین و القاب، تعظیم و تکریم، دادن حق تقدم در ورود و خروج و بالاخره به پا خاستن در حضور کسانی که در این سلسله مراتب بالاتر قرار دارند. از طرف دیگر احترام تلقی شدن این اعمال باعث شده است که ما عدم انجام آنها را نسبت به خود، بی احترامی تلقی کنیم. هر یک از این اعمال پی آمدهای منفی چندی با خود به دنبال می آورد و یکی از پیامدهای منفی عمل بلند شدن در پیش پای تازه واردین، عدم حضور در وقت معین است.
در جهت متهم نشدن به پشت پا زدن به فرهنگ آبا و اجدادی خویش، ذکر دو نکته را ضروری می دانم: یکی اینکه آداب و رسومی که ما امروز خود را مقید به پیروی از آنها می دانیم وحی الهی نیستند، بلکه در جهت سازش با شرایط زمان خود بوجود آمده اند و عقل سالم حکم می کند که وقتی شرایط تغییر کرد آداب و رسوم و رفتارها و گفتارهای ما نیز بر مبنای آن تغییر نمایند، بخصوص اگر مشکل آفرین و آزار دهنده باشند. دیگر اینکه معدودی از این اعمال اگر بگونه ای متعادل و نه مبالغه آمیز و با طیب خاطر و از سر عشق و محبت انجام شوند، پسندیده و گاه بسیار انسانی خواهند بود. بعنوان مثال توجه میزبان به شخص تازه وارد و معرفی او به دیگران در صورتی که با آنها نا آشنا باشد. اما همین عمل وقتی بصورت افراط گونه و مبالغه آمیز در آمد و به صورت یک “باید اجتماعی” بر همگان تحمیل گردید، مشکلات و عوارض جنبی ناشی از آن امری اجتناب ناپذیر خواهد بود. حال ببینیم این رسم چگونه به وقت نشناسی ما منجر می گردد.
اجبار در این کار باعث می شود که افراد حاضر در یک جلسه یا یک مهمانی مجبور شوند با ورود هر مهمان تازه، کار خود را که شامل بحث و گفتگوی دو یا چند نفره، بازی و خوردن و نوشیدن می باشد، متوقف نموده، از جای خود برخاسته و منتظر بایستند، تا تازه وارد پس از سلام و گاه گفتگوی کوتاهی با تک تک مهمانان به آنها رسیده، پس از سلام و احوالپرسی اجازه جلوس آنها را صادر کند. هر چه تعداد مهمانان بیشتر و ورودشان با فواصل کوتاه تر زمانی صورت گیرد، این بلند و کوتاه شدنها بیشتر شده و طبیعتا به برهم خوردن بیشتر آرامش افراد منجر می گردد. بعنوان مثال اگر سی نفر به مجلسی دعوت شده باشند و هر یک نیز با فاصله کوتاه یا بلند زمانی وارد شوند، نفر اول باید بیست و نه بار از جای خود بلند شود و با آمدن هر مهمان مدت زمان سر پا ایستادنش بیشتر گردد. از طرف دیگر از آنجا که احترام در جوامع طبقاتی همانگونه که اشاره شد، معمولا از فرودست به فرادست ابراز می شود، هر چه افراد خود را برتر و محترم تر بدانند، این بلند و کوتاه شدنها بر آنها گران تر می آید. این دو مسئله باعث می شود که افراد سعی کنند حتی المکان دیر تر در مهمانی حضور یابند، تا هم از بلند شدن و ایستادن و انتظار کشیدن های مکرر خود را برهانند و هم در هنگام ورودشان احترام تعداد بیشتری را دریافت نمایند.
اوج این پدیده را در مهمانیهای سلطنتی می توان مشاهده کرد که در آن شخص شاه آخرین نفریست که به جمع وارد می شود و همگان با ورود او بپا خاسته وادای احترام می نمایند!
سوالی که اینجا می توان مطرح کرد اینست که آیا براستی ما نمی توانیم خود را از تار و پود آداب و رسومی که در زیر بار فقر و ترس و بیعدالتی در اجداد ما بوجود آمدند و با گذشت زمان حالات افراطی و مبالغه آمیز به خود گرفته اند برهانیم؟ آداب و عاداتی که نه تنها کمترین اثری در رشد علمی و معنوی ما و به تبع آن پیشرفت کشور و جامعه ما ندارد، بلکه راه را بر روابط سالم اجتماعی نیز در بین ما بسته است. اگر ما نتوانیم این مسایل جزئی،اما آزار دهنده را حل کنیم، چگونه خواهیم توانست راهی برای خروج از بیشمار مشکلات دیگر فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مان بیابیم.
انتظار اینکه این مشکلات با تغییر حکومت حل شود نیز انتظار عبثی است، چرا که بوضوح دیده می شود که مهاجرانی که دهها سال است در مهد کشورهای دموکراتیک و آزاد زندگی می کنند، همچنان در تار و پود این عادات اسیرند. طبیعتا تا موقعی که ما به این آداب و رسوم بعنوان بخشی از فرهنگ ایرانی خود چسبیده و به آنها افتخار نیز می کنیم، مشکلات ناشی از آنها را همچنان بایستی تحمل کنیم.
ما بطور حتم به یک خانه تکانی فرهنگی احتیاج داریم. این خانه تکانی را می توان با کمی تلاش از محدوده خانواده، دوستان و افراد فامیل شروع کرد. از آنجا که هر یک از دوستان ما خود خانواده و فامیل و دوستان دیگری دارند، شاید این حرکت روزی به کل جامعه تسری یابد.
————————————————————————
* نمودهای دیگر احترام در جوامع طبقاتی و عوارض سوء آنها بر روابط فردی و اجتماعی ما در کتاب “در اسارت فرهنگ” نگارش همین نویسنده بطور مشروح مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. این کتاب در تهران در انتظار دریافت مجوز برای چاپ است.