طاهره شیخ الاسلام
يكى از مشكلترين و در عین حال حساس ترین كارها قضاوت کردن است و متأسفانه يكى از متداولترين و مخربترين ويژگىهاى اخلاقى در بين ما قضاوتگر بودن ماست* در این نوشتار مختصرا به آثار و جوانب این خصوصیت در زندگی فردی و اجتماعی ما پرداخته می شود.
بسیاری از ما معمولا با دیدن یک رفتار و یا شنیدن یک جمله از یک شخص و یا در باره یک شخص، به قضاوت کردن در مورد او می پردازیم. طبیعی است قضاوتی که با این سرعت صورت گیرد، نمی تواند از دو حالت خارج باشد: خوب و یا بد.
از طرفی ویژگی “تعمیم دادن” که آن نیز در میان ما بسیار رایج است باعث می گردد که این خوبی و بدی را مشمول تمامی وجوه فرد بدانیم. بدین معنی که شخص خوب را تماما خوب دیده و در او یک خصوصیت بد پیدا نکنیم و در شخصی که در نظرمان بد جلوه کرده است یک صفت خوب نیابیم.
این تعمیم دادن گاه حتی از فرد مورد نظر نیز در می گذرد و بستگان نزدیک و گاه دور او را در بر می گیرد و بدین ترتیب افراد همراه با آبا و اجدادشان در يكى از دو گروه بد یا خوب، خادم و یا خائن، شريف و یا ناشريف، با معرفت و یا بىمعرفت، و بزبان ساده تر ماه و يا افتضاح قرار می گیرند.
تاسف آور اینکه در بسیاری از مواقع نازنین و شریف و با معرفت بودن افراد فقط باین خاطر می تواند باشد كه مثلاً يك روز پول تاكسى ما را دادهاند، يا از ما تعريفی كرده اند و یا با ما گرم گرفته و مهمتر از همه ما را به منزلشان برای شام یا ناهار دعوت کرده اند! بدین ترتیب مشاهده می شود که خوبى و بدى افراد به دور محور “من” می گردد. یعنی کسی از نظر ما خوب است که با “ما” خوب باشد و نفعش به “ما” برسد، حتی اگر “ضرر دیگران” را در پی داشته باشد و بالعکس.
یکی از آثار این نوع قضاوتگری ایجاد ترس در افراد یک جامعه است. همان ترسی که ما از مورد قضاوت قرار گرفتن یکدیگر داریم، به خصوص که می دانیم این قضاوتها فقط در ذهن و ضمیر قضاوت کننده نخواهد ماند بلکه بسرعت به دیگران منتقل خواهد شد و دیگران نیز متاسفانه بدون تحقیق و تفحص آنرا قبول کرده و بنوبه خود به سایرین منتقل می کنند.
این نوع قضاوت نه تنها در مورد افراد که در مورد مکاتب، و سیستم های اجتماعی و حکومتی نیز صادق است. بدین ترتیب که مکاتب و سیستم ها نیز در نظر ما يا مطلقا خوب هستند و يا تماما بد. بدین معنی که موافقان آنها یک نکته منفی در آن نمی بینند و مخالفان نیز یک نکته مثبت. در حالیکه بنا به گفته مولانا:
آنكه گويد جمله حقاند احمقى است وآنكه گويد جمله باطل او شقى است
پس بد مطلق نباشد در جهان بد به نسبت باشد اين را هم بدان
باید گفت که مقداری از این مطلق نگری به خاطر ترس از برچسب خوردن از جانب کسانی است که تصور می کنند مخالف باید همه وقت، همه جا و با همه چيز با چشم بسته مخالفت كند و اگر نكرد، يعنى اشارهاى به كمترين نکته مثبت چه در شخص و چه در یک مکتب فکری و چه گروه سیاسی و غیره نمود او را به خودفروختگى و سازشكارى و یا خیانت متهمش مىكنند. همین ویژگی باعث می شود که بسیاری از افراد که داعيه برقراري دموکراسي و نجات مردم و نهایتا ارتقاء سطح فرهنگ جامعه را دارند، تنها به انتقاد کردنهای غیر اصولی، عيب جوئي، توهين و تحقير و حتی تمسخر افراد سیاسی و گروهها و سیستم ها بسنده نمایند. برخوردی که نتیجه ای جز بيشتر کردن فاصله ها و شدت بخشيدن به خصومتها و خراب تر کردن اوضاع ندارد. ماجرائي که در آن فقط مردم بيگناهي که همه سنگ نجات آنانرا بر سينه مي زنیم قرباني شده و مي شوند.
اما قضاوت ما در مورد افراد سیاسی بر مبنای رابطه آنها با قدرت حاکم شکل می گیرد و از آنجايى كه ما در اکثر اوقات تمام بدبختىهايمان را از چشم حكومت وقت مىبينيم، كسانى كه به هر دليلى و با هر انگیزه ای با آن سر به مخالفت بردارند، در چشم ما محبوب و قهرمان ملى محسوب مىشوند. بهخصوص اگر به تبعید و زندان فرستاده شده و بنحو اولی کشته شوند. اینگونه برخورد غیر منطقی و احساسی با قضیه از یک طرف و نیاز به محبوب و قهرمان شدن که در نوشتار حسادت شرح آن گذشت، از طرف دیگر باعث می شود که بسیاری از جوانها بدون اینکه از توانائی های جسمی، روحی و فکری خویش آگاهی کافی داشته باشند، با بت کردن یک شخص خاص و با پیروی ناآگاهانه از یک مکتب ویژه، بدون داشتن کمترین اثر مثبتی در جامعه خویش گاه جان خود را نیز در این راه فدا نمایند.
طبیعتا تا این نگاه بر ما حاکم است و با انسانها و قضایا و هر چیز دیگر اینگونه برخورد می کنیم و تا انصاف ما تحت الشعاع نگاه تک بعدی ما و طرفداری از دوست، خانواده، حزب و قبیله و دسته ما قرار می گیرد، انتظار پیشرفت انتظاری عبث خواهد بود.
بدون شک هنگامي که ما توانستيم نقاط ضعف خود، دوستان و حزب و گروه خود را نیز ببینیم و آنها را بیان کنیم، هنگامی که توانستیم فضيلت را در مخالفان عقیدتی و حتي در دشمنان خويش ديده و زبان به تحسين آنها بگشاييم، هنگامی که توانستیم در انتقاد از هر مکتب ومسلکی، نکات مثبت آنها را نیز برشماریم، خواهيم توانست به شاعر هوشمندي افتخار کنيم که هفتصد سال پيش از اين به ما چنين توصيه کرد
“عيب مي جمله چو گفتي هنرش نيز بگوي نفي حکمت مکن از بهر دل عامي چند”
آری نفی حکمت کردن اکثریتی از ما بطور اعم و نفی حکمت کردن برگزیدگان فکری و فرهنگی ما بطور اخص، برای کسب نظر خاص و عام، یکی ازموانع بزرگ در راه روشن سازی جامعه و به تبع آن پیشرفت مملکت ماست.
ویژگی های قضاوتگرى، عمومیت دادن، و مطلقنگرى در میان ما، تا کنون ضررهای زیادی را چه در سطح فردى و اجتماعى و چه در زمینه سياسى بر ما وارد آورده است و بیش از این نیز خواهد آورد. به نظر می رسد که ما راهی نداشته باشیم جز اینکه بشدت گفتارها و نوشتارهای خویش را زیر نظر بگیریم و آنها را حتی المکان از غرض ورزی، کینه توزی و بد خواهی، تک بعدی نگری و در یک کلمه بی انصافی تصفیه کنیم. که اگر چنین نکنیم این در بر همین پاشنه خواهد چرخید و آمدن دهها رژیم دیگر با ایدئولوژی های متفاوت نیز تغییری در وضع جامعه ما بوجود نخواهد آورد.*
* قضاوتگر را معادل واژه جاجمنتال در انگلیسی گرفته ام
*علل بوجود آمدن این ویژگیها به گونه ای مشروح در “کتاب در اسارت فرهنگ” بقلم همین نویسنده آمده است. این کتاب در ایران منتظر دریافت مجوز است.