نویسنده : حسن ماسالی
اتحاد نیروهای ترقیخواه و ملی و راهکارهای:
1- برکناری رژیم ارتجاعی و دیکتاتوری ؛
2- جدائی دین و ایدئولوژی از حکومت( سکولاریسم)؛
3- نهادینه کردن دمکراسی در جامعه؛
4- نوسازی جامعه ومبارزه با واپسگرائی؛
5- برابری طلبی و مبارزه با تبعیض؛
6- ایجاد همبستگی بین المللی با ملل و دول ترقیخواه جهان بر اسا س منافع مشترک و احترام متقابل.
7- تشکیل حکومت ائتلافی دوران گذار، انجام انتخابات آزاد و تشکیل ” کنگره
ملِی” برای تصویب قانون اساسی جدید و تشکیل حکومت منتخب مردم.
پیشگفتار:
بررسی رویداد های تاریخی ایران از انقلاب مشروطه (1906) تاکنون نشان میدهند که عوامل مختلفی در شکست و ناکامی نیروهای ملی و ترقیخواه موثر بوده اند. یکی از این عوامل فقدان احزاب مدرن اجتماعی در ایران بوده است. به عبارت دیگر، نیروهای ناتوان اجتماعی و طبقاتی ایران،اکثراً از روی استیصال،درجمعیت های قبیله ای و یا فاقد معیار و مرزبند یهای سیا سی – طبقاتی شرکت میکردند.
در کشورهای پیشرفته که احزاب مدرن اجتماعی شکل گرفته اند، شکل گیری ائتلاف واتحاد و تشکیل “جبهه ” براسا س حفظ استقلال و هویت هریک از احزاب شرکت کنند ه، و بر اساس معیارها ی سیاسی مشترکی تحقق میپذیرند. اما در جوامعی نظیر ایران که طبقات اجتماعی رشد کافی نکرده اند و بدلایل ترورو اختناق ، موفق به تشکیل احزاب دمکرات و مدرن اجتماعی نشده اند، بدون عاقبت اندیشی ، با اتخاذ سیاست های ” تاکتیکی” و با انتخاب” بد” از ” بدتر”،دنباله رو نیروهای ارتجاعی میشوند، و نهایتاً منافع خود را قربانی میکنند.
بطورمثال: حزب توده که بعدها خود را “حزب کمونیست”نا مید، در آن، ازکارگران، دهقانان، ملاکین ، تا آخوند ها عضویت داشتند !!!
در جریان شورش 1357 ، اکثریت قریب باتفاق نیروهای سیاسی ، با آشفتگی نظری – سیاسی- تشکیلاتی وارد صحنه مبارزه شد یم و همگی فکر میکرد یم که ” زرنگ تر” از آخوندها هستیم ؛ در همه زمینه ها، ” تاکتیکی” اندیشیدیم و عمل کردیم، و نهایتاً همگی ما بطور ” استراتژیک” ضربه خوردیم!!!
مناسبات فکری، سیاسی و تشکیلاتی «التقاطی» موجب می شدند که مبارزه طبقاتی مخدوش شوند .
فقدان چشم انداز دراز مدت ، فقدان صفوف مستقل سیاسی – تشکیلاتی و فقدان تدارکات کافی و عدم برخورداری از ” توازن قوا” ، موجب گردید ند که جامعه ما فرو بپاشد و حتی مناسبات ناهنجار غیر انسانی حاکم گردند.
چنین مناسبات سیاسی و فنون سازماندهی در طول تاریخ موجب شد ه اند که افراد و گروههای اجتماعی جایگاه واقعی خود را تشحیص ندهند و نهایتاً به ” فرقه ” های گوناگونی تقسیم شوند و یا در اثر شکست و ناکامی ها ،بیشتر «اتمیزه» شوند و بطور انفرادی در مبارزه اجتماعی شرکت کنند.
چنین مناسباتی موجب شده اند که” فرهنگ ” فرد گرائِی و فرقه گرائی در میان ایرانیان ترویج گردد.
از طرف دیگر، فقدان ” احزاب مدرن اجتماعی ” وپراکندگی نیروها ی سیاسی – اجتماعی ، شرایط مساعدی برای رخنه و جولان دادن عناصر” لمپن” و عوامل نفوذی رژیم های دیکتاتوری بوجود می آورند. در طول تاریخ تحولات سیاسی ایران ، بارها شاهد بوده ایم که چند عنصر ” لمپن ” قادر بودند ، ضربات سنگینی به جنبش دمکراسی خواهی مردم ایران وارد سازند.
بررسی تاریخ تحولات سیاسی ایران از انقلاب مشروطه تاکنون از جمله بیانگر این واقعیت میباشد که نیروهای مبارز جامعه، اکثراً از همبستگی طبقاتی – مبارزاتی و انسجام تشکیلاتی ضرور ی، و رهبری دستجمعی محروم بودند. و در نتیجه ” سیاست بازی های فردی”، جایگزین راهکارهای علمی و اجتما عی می شدند و هنوز میشوند.
بی علت نیست که جنبش ملی و دمکراسی خواهی ایران پس از صد سال مبارزه با افت و خیزهای گوناگون، هنوز نتوانسته است از استحکام تشکیلاتی و اعتبارسیاسی – اجتماعی در درون ایران و در سطح بین المللی برخوردار شود.
البته استقرار حکومتهای دیکتاتوری و ترور و اختناق مداوم در ایران، نقش مهمی در پراکندگی نیروهای سیاسی و اجتماعی داشتند، اما باید به ضعف ها ی تئوریک – سیاسی و تشکیلاتی درون جنبش نیز نگریست. عدم دوراندیشی و عدم توجه رهبران سیاسی و روشنفکران جامعه به امرایجاد احزاب مدرن اجتماعی، عامل مهمی د رایجاد مناسبات فرد گرایانه و اتمیزه شدن مناسبا ت سیاسی و اجتماعی در ایران محسوب میشوند که باید مورد توجه ما قرار گیرند.
برپائی یک جنبش فراگروهی و فرا مسلکی برای جامعه ضروریست، اما باید از هم اکنون زمینه سازی کنیم که طی روندی در آینده، احزاب مدرن اجتماعی پایه ریزی شوند تا نه تنها امر تداوم واستمرار مبارزه اجتماعی تضمین شوند، بلکه فرهنگ و نهادهای دمکراسی خواهی شکل بگیرند .
باید توجه داشته باشیم که” دمکراسی ” با صدور فرامین و بیانیه ها حاصل نمیشود، بلکه باید ” نهادهای حزبی ، مدنی و مردمی ” شکل بگیرند تا به دمکراسی پایدار دست یابیم.
هم اکنون در ایران “محافل “فراوانی وجود دارند که به “نیابت ” طبقات مختلف اجتماعی خود را” حزب “می نامند. اما اکثر قریب باتفاق آنان خصلت فرقه گرایانه ، محفلی و یا قبیله ای دارند و خواست های نخبه گرایانه (الیتیستی) خود را بنام اقشار و طبقات اجتماعی مطرح میکنند و از مدرنیسم ، سکولاریسم (عرفی گرايی) دمکراسی خواهی و فرهنگ سلوک ،گریزان هستند.
باید خاطر نشان ساخت که ” احزاب مدرن اجتماعی ” فقط در روند مبارزات اجتماعی، در برخورد آرا و عقاید، و درپیوند سازمان یافته با خواستهای مشخص اقشار و طبقات اجتماعی شکل میگیرند، نه بر اساس خواستهای نخبه گرایانه چند روشنفکر و یا برگزیدگان طوایف و قبایل .
بنابراین، شکل گیری” احزاب مدرن اجتماعی ” باید از هم اکنون ، یطور سنجیده و علمی در برنامه ” تدارکاتی ” اپوزیسیون ایران گنجانده شود.
روش کار:
برای این منظور، پیشنهاد میکنم که گام اول را، با ایجاد ” همسویی فکری”و ایجاد فراکسیونهای مستقل فکری – سیاسی – تشکیلاتی- مبارزاتی ، بشرح زیربرداریم و سپس، طی روندی درپیوند با مبارزات اجتماعی مردم ایران، کوشش بعمل آوریم تاهریک از«فراکسیونهای فکری – سیاسی- تشکیلاتی»، از نظر کمی وکیفی به تشکل های حزبی تکامل یابند.
بطورمثال ، برگزاری نشست ها و مباحث تئوریک – سیاسی – مبارزاتی– تشکیلاتی نیروهای:
1- طرفداران اندیشه و سیاست سوسیال دمکراسی؛
2- طرفداران اندیشه و سیاست لیبرال دمکراسی؛
3- طرفداران اندیشه و سیاست ملی گرائی ؛
4- طرفداران اندیشه و سیاست محیط زیست ( سبز)؛
5- طرفداران اندیشه و سیاست سوسیالیستی ؛
6- طرفداران اندیشه و سیاست محا فظه کارانه را میتوان سازماندهی کرد و باتوجه به نکات زیر گام های هدفمندی دیگری بداشته شوند:
الف- طرفداران هر یک از جریانهای فکری و سیاسی مزبور ، میتوانند از طریق رابطین خود با همدیگر ارتباط برقرار کنند و شبکه های فکری – سیاسی – تشکیلاتی مستقل خود را بوجود آورند و از طریق نمایندگان خود در سیاست “ائتلافی و اتحاد عمل” با سایر “فراکسیون های فکری- سیاسی- تشکیلاتی ،شرکت جویند.
ب- نمایندگان هر یک از فراکسیون های فکری- سیاسی- تشکیلاتی، میتوانند با همدیگر نشست مشترکی داشته باشند و ” شورای همآهنگی” ، ” اتحاد نیروهای ملی و ترقیخواه” را بوجود بیاورند و اهداف، برنامه سیاسی و برنامه عمل مبارزاتی مشترک فراگروهی و فرا فراکسیونی را نیز جداگانه تدوین و تنظیم کنند .
“کنفرانس ملی” مشترک نیروهای ائتلافی مزبور را میتوان ،همزمان در اروپا و آمریکا تدارک دید. درایران نیز، باتوجه به شرایط ترور و اختناق ، سازماندهی شوند.
ج- هریک از فراکسیون های مزبور، ضمن همکاری مشترک با سایر فراکسیونهای هم پیمان، راهکارهای مستقل خود را برای تشکیل حزب دنبال میکند ودرامورداخلی سایر فراکسیونها دخالت نمیکند.
د- مناسبات سیاسی و تشکیلاتی و برنامه عمل مشترک نیروها (فراکسیونها) براساس اساسنامه وآئین نامه بطور مشترک تدوین و تنظیم میشود و پس از توافق نیروهای مزبور باجرا در می آید.
ر- شرکت در کنفرانس مشترک ، پذیرش اصو ل و منا سبا ت پذیرفته شده و با دعوتنا مه رسمی خواهد بود.
بنا بر این :
1- نشست اول کنفرانس به شکل گیری و سا زما ن یافتگی “جریان های فکری –سیاسی ” اختصاص خواهد داشت.
2- نشست دوم کنفرانس بمنظور ” اتحاد همه نیروهای ترقیخواه و دمکرات”( جریانها ی فکری-سیاسی) خواهد بود.
3- نشست سوم کنفرانس، با مشارکت نما یندگان احزاب و نیروهای ترقیخواه جهان و شخصیتها ی بین المللی بمنظور ایجاد” همبستگی بین المللی با مردم ایران” برگزار خواهد شد.
مبانی ائتلاف سیاسی و اتحادعمل مبارزاتی:
ما بجای اینکه بحث کاذب ” ” جمهوری خواهی” یا ” سلطنت طلبی” را مطرح کنیم، باید درباره محتوای فکری – سیاسی جنبش سیاسی و مناسبات اجتماعی مطلوب آینده بیاندیشیم و مشترکاً راهکارهای مطلوبی جستجو کنیم.
اگر فقر فکری ، سیاسی و اجتماعی در جامعه را برطرف کنیم، آنگاه هیچ فرد ومحفل قدرت طلبی، جرات نخواهد کرد که “سلطنت موروثی” و یا ” جمهوری موروثی” را مطرح کند. سلطنت های تشریفاتی و یا دیکتاتوری ، همچنین ” جمهوری های مادام العمر”از پدیده های واپسگرایانه و ارتجاعی جوامع عقب مانده هستند.
بنابراین، قبل از اینکه درباره شکل نظام مجادله کنیم ، باید هرکدام از افراد و گروههای اجتماعی مشخص کنند که از نظرفکری- سیاسی- طبفاتی و فرهنگی در کجا فرار دارند و برای تعالی بخشیدن مناسبات چامعه ، به چه ارزش ها و معیارهائی پایبند هستند؟ و درباره پرسش هائی که در جامعه مطرح هستند ، راهکار های علمی و مردمی ارائه بدهند. بطور مثال:
هدف ما از کسب قدرت چیست؟ واپسگرائی ها ، ویرانی ها، و کمبودها ی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را چگونه میخوایم بر طرف و جبران کنیم؟
آیا با کشتن چند آخوند و تعدادی از مزدوران این رژیم، نظام فاشیستی و ارتجاعی دینسالاری در ایران بر چیده خواهد شد؟ یا اینکه باید مسئله را از نظر سیاسی- اجتماعی و فرهنگی ، عمیق تر بررسی کرد و راه حل ارائه داد؟
در جامعه ما زنان بیش از همه اقشار اجتماعی مورد تبعیض قرار میگیرند و فرهنگ ” مرد سالاری” و قوانین و مقررات مذهبی ( شرعی) نقش مهمی در این مناسبات ارتجاعی ایفا میکنند.
آیا برای برطرف کردن آن کافی است که گروهی از ” زنان جانباز”، تعدادی از” مردان مرتجع” را ترور کنند ؟یا با زور سرنیزه میتوانیم افکار ارتجاعی را از ساختار فکری افراد و توده مردم بزدائیم؟ تجارب ایران و سایر ملل بما چه آموخته است ؟
هدف ما از برکناری رژیم ارتجاعی حاکم چیست و چه نیروهائی میتوانند در قدرت جایگزین آینده شرکت کنند؟
آیا میتوانیم با جناح هائی از جنایتکاران سابق جمهوری اسلامی که اکنون در قدرت شرکت ندارند، همکاری کنیم؟
آیامیتوانیم با نیروهای ارتجاعی وضد دمکراتیک متنوع دیگرمتحد شویم؟
آیا میتوانیم “فرصت طلبا ن” و “لمپن ها” را در صفوف خود بپذیریم ؟
برای اینکه به ناهنجاری های سیاسی – اجتماعی – فرهنگی صد ساله اخیر جامعه ایران غلبه کنیم ، باید ضمن تکیه به “هویت ” ایرانی خود، جایگاه فکری- سیاسی – تشکیلاتی و مبارزاتی خود را مشخص کنیم تا از یکطرف هم پیمانان ” استراتژیک ” خود را بیابیم ؛ و از طرف دیگر با دگر اندیشان به رقابت دمکراتیک بپردازیم تا مردم ایران و اقشار و طبقات اجتماعی بتوانند آزادانه نیروی مطلوب خود راانتخاب کنند .
کاملا واضح است که در مبارزه علیه این رژیم و برای مقابله با ناهنجاری هائی که با آن مواجه خواهیم شد، افراد ، اقشار اجتماعی و گروههای طرفدار جامعه مدنی و حامیان حقوق بشر و همچنین گروههای سیاسی، بر حسب درایت ، توان و امکانات خود شرکت و مقاومت خواهند کرد. بنابراین نمیتوانیم شیوه مبارزه و یا روابط سیاسی – تشکیلاتی خاصی را به دیگران تحمیل کنیم. آنچه که در تعین مناسبات ما با دیگران اهمیت دارد، شفا فیت در اتخاذ مواضع دربرابر رژیم ارتجاعی و ناهنجاری های جامعه میباشد.
ما برای افراد و محافلی که ” توان” مبارزاتی ندارند ، اما صادقانه مخا لف این رژیم هستند، تفاهم داریم و آنان را جز ” متحدین طبیعی” جنبش آزادیخواهانه” تلقی میکنیم. اما برای افراد و محا فلی که نه دارای مواضع شفاف دربرابراین رژیم ارتجاعی هستند، ونه گامی در راه منافع مردم و در مسیردمکراسی خواهی بر میدارند،تفاهم نداریم و راهکارهای سیاسی – مبارزاتی خود را در سطح توقعات آنان تنزل نمیدهیم.
بنابراین ،عناصر و محافلی که” بند ناف “خود را با ساختار این حکومت و مناسبات فرهنگی – ارتجاعی حاکم قطع نکرده اند، در صفوف سیا سی- مبارزاتی- تشکیلاتی ما جائی ندارند.
ما نه تنها وظیفه داریم که علیه این رژیم بطور بنیادی بمقابله بپردازیم، بلکه ضروریست که ازهم اکنون، ضمن مشارکت در مبارزه اجتماعی ، در خودمان و در جامعه غنای فرهنگی و غنای سیاسی بوجود آوریم و منا سبات اجتماعی نوینی جایگزین کنیم که روند تحول وتکامل اجتماعی و فرهنگی ایران را سرعت ببخشند.
ما برای “تعویض” خامنه ای و یا احمدی نژاد مبارزه نمیکنیم. ما ” ساختار شکن” جمهوری اسلامی و همه دیکتاتوری ها هستیم.
آرمان ها و برنامه های آزادیخواهانه ، برابری طلبانه و انسانگرایانه را نمیتوان با توسل به هر ابرازو شیوه ای بدست آورد. بسیاری از ما- از نیروهای چپ تا لیبرال و ملی گرا- از دیکتاتوری فردی شاه، از فرهنگ چاپلوسی، از دخا لت قدرتهای خارجی در امور داخلی میهن ما، و از ناهنجاری های اجتماعی د یگر منزجر شده بودیم و میخواستیم از این مناسبات ناهنجار رهائی یابیم. اما ،برای رسیدن به اهداف خود خطاهای بزرگی مرتکب شدیم:
1- با نیرو های واپسگرا، ارتجاعی ، مثل خمینی همکاری کردیم؛
2- بسیاری از افراد و گروهها خواستار ” تشکیل جبهه واحد ضد دیکتاتوری ” بودند و همکاری با هر فرصت طلب و عناصر نا مطلوب اجتماعی را از نظر تئوریک و سیاسی توجیه میکردند.
3- ما، اکثریت نیروهای مخالف رژیم شاه، فاقد طرح و برنامه برای ایجاد ” قدرت جایگزین ” بودیم و شرایط نامطلوب پس از فروپاشی رژیم شاه را پیش بینی نکرده بودیم، بطور احساسی ، و بقول ” عوام” با توسل به خدا، عمل میکردیم.
و بر اساس تئوری ” جبهه واحد ضد دیکتاتوری “، همه انسانهای آزادیخواه وفرهیحته، تا آخوند واپسگرا و جنایتکار ، نیروی ” ائتلافی ” محسوب می شدند.
از همه مهمتر ، هنگامی که خطرات همکاری با خمینی و مرتجعین دیگر، در میان برخی از محافل اپوزیسیون، در آنزمان مطرح می شد، بسیاری از افراد و سازمانهای چپ تا ملی گرا، با ” خود برزگ بینی” بی نظیری ،ادعا میکردند که دارند ” بطور تاکتیکی از تضادها بهره برداری میکنند”، و باین ترتیب حمایت از خمینی و پذیرفتن رهبری او را توجیه میکردند.
نهایتاً، بینش ” همه با هم” موجب گردید که نیروهای ارتجاعی که از امکانات مالی و تبلیغاتی و سازمان یافتگی بهتر برخوردار بودند، با بهره برداری از فرهنگ ارتجاعی رایج در جامعه، قدرت را بدست گرفتند و برای اینکه قدرت را در انحصار خود نگهدارند،ابتدا متحد ین خود را بیرحمانه سرکوب و قتل عام کردند.
معمولا، انسانهائی که از شعور و درایت سیاسی برخوردار هستند از این حوادث تلخ درس می آموزند و در اتخاذ ” سیاست ائتلافی” مسئولانه و سنجیده تر از گذشته عمل میکنند. بخصوص ، انتظار میرود که افراد و گروههائی که بسیاری از یاران و هم مسلکان سیاسی و تشکیلاتی خود را توسط جنایتکاران این رژیم از دست داده اند، بیش از دیگران احساس مسئولیت کنند.
تا آنجائی که مطلع هستیم ، هیچ گروه سیاسی از سرکوب و کشتار رژیم خمینی در امان نبوده و همه گروهها و جریانهای سیاسی قربانیان بیشماری داده اند. از همه مهمتر، مردم سراسر ایران قربانیان این رژیم محسوب میشوند و کشور ما بوسیله خمینی و متحدینش به انحطاط و ویرانی کشانده شده است.
آیا شرم آور نیست ،که هنوز برخی عناصرفرصت طلب ، در مدح و ثنای رهبران همین رژیم قلمفرسائی میکنند و این خود فروشی را” تاکتیک ” می نامند؟
آیا شرم آور نیست که افرادی از فعالین همین سازمانها که قربانی داده اند، بخواهند دست همکاری و اتحاد با قاتلین همسنگران سابق خود بدهند؟
آیا یاران نزدیک خمینی، از تشکیل دهندگان، رهبران و مسئولین حکومت اسلامی – فاشیستی در ایران نبوده اند و در این جنایات نقشی نداشتند؟
آیا شرم آور نیست که برخی از افراد باصطلاح “روشنفکر” برای اینکه بطرز حقیرانه ای خود را مطرح کنند، چهره جنایتکاران نامبرده را توجیه و ” تئوریزه” میکنند؟
بخاطرآنچه که تحت لوای ” جمهوری اسلامی” در ایران روی داده است ؛و بمردم میهن ما روا داشته اند؛
بخاطر کشتاری که جنایتکاران جمهوری اسلامی – فاشیستی از خویشاوندان، رفقا و همرزمان ما بعمل آورده اند، و بخاطر ویرانی که در میهن ما مرتکب شده اند ، ما ایرانیان، سکولار، دمکرات و برابری طلب وآزاداندیش مسئول هستیم که برای برچید ن و متلاشی کردن این نظام، مبارزه کنیم.
همچنین متعهد هستیم که دربرابر همه ا فراد و گروهی که بخواهند با جنایتکا ران این رژیم همکاری کنند، و یا حکوت دینی و دیکتاتوری دیگری تدارک ببینند، ایستادگی کنیم و بمبارزه برخیزم.
با درس آموزی از تجربیات گذشته، ائتلاف و اتحاد عمل فقط با افراد و نیروهائی امکان پذیر میباشد که:
1- برای بر چیدن حکومت اسلامی – فاشیستی مبارزه کنند؛
2- به سکولاریسم، برابری طلبی، دمکراسی پارلمانی، کثرت گرائی سیاسی و همبستگی ملی ، اعتقاد داشته باشند؛
3- دارای طرح و برنامه برای تکامل اجتماعی ، غنای فرهنگی ، نوسازی کشور و رفاه اجتماعی برای ایران آینده باشند.
دراین کار زار سیاسی،فرهنگی، تشکیلاتی، مبارزاتی،” لمپن” های سیاسی،و “عناصر فرصت طلب”، متحد ین طبیعی نیروهای ارتجاعی و دیکتاتوری محسوب میشوند.
راهکارهای تشکیلاتی و سا زماندهی در داخل و خارج از کشور
– برای مقابله با رژیم جنایتکار حاکم در ایران، باید به ” فنون مبارزه و سازماندهی در شرایط ترور و اختناق” توجه کنیم و شیوه های فعالیت و سازماندهی مخفی و علنی را در دستور کار خود قرار دهیم.
– ضرور یست که استقلال گروههای مدافع حقوق بشر را محترم بشماریم و برای اینکه کوشش های آنان در داخل و خارج از کشور موثر واقع شو ند، ضمن حمایت ازمبارزین مزبور، آنان را تشویق کنیم که باحفظ استقلال عمل خود، در میان خود ” شورای همآهنگی” بوجود بیاورند.
– ضروریست که ازاستقلال عمل گروههای صنفی و سندیکا های داخل کشور حمایت کنیم تا بتوانند ضمن پذیرش فراکسیون های مختلف فکری – سیاسی در درون خود، مشترکاً بمبارزات طبقاتی و مدنی خود ادامه بدهند.
– ضرویست که قاطعانه از برابری حقوق همه اقوام تشکیل دهنده ایران حمایت کنیم . از طرح “همبستگی ملی سراسری درایران”همچنین ازشکل گیری” فدرالیسم” بمنظور گسترش دمکراسی در مناسبات سیاسی – اداری- فرهنگی کشور، دفاع کنیم.
– ضروریست که با تئوری های دروغین” ستم ملت فارس علیه ملل دیگر” مبارزه کنیم و اعلام کنیم که دشمن همه ملل و اقوام درون ایران” استبداد حکومت ارتجاعی مرکزی است “. ما اعتقاد داریم که ” فدرالیسم” نمیتواند براساس تعلقات ” نژادی” و یا “دینی” مطرح باشد که خصلت ارتجاعی ، قرون وسطائی و فاشیستی خواهد داشت؛ بلکه بر اساس معیارها و ارزش های برابری طلبانه و گسترش دمکراسی ، باید در جامعه پذیرفته و نهادینه شود .
– باید شرایط سیاسی- فرهنگی و مدیریت نوینی فراهم کنیم که دستگاه اداری – نظامی کشور، در آینده بعنوان “ابزار سرکوب – ترور و اختناق” عمل نکند؛ بلکه به” نهادهای برخاسته از مردم و مدافع منافع مردم ” تبدیل شود و خصلت دمکرات منشانه و مردمی کسب کند.