نویسنده : حسن ماسالی
قبل از اینکه خامنه ای به دیار عدم واصل شود، ضروری میدانم بخاطر خدما تی که در آخرین لحظات زندگی اش به مردم ایران کرد، از ایشان سپاسگزاری کنم!!!
دیکتاتور ها و مرتجعین، از ترس اینکه مبادا قدرت را از دست بدهند، همیشه به تنهائی تصمیم میگیرند و به هیچ دگراندیشی اعتماد نمی کنند.اگرهم افراد فرصت طلبی دراطراف دیکتاتورها حلقه میزنند، بخاطر مشورت برای تحقق «مصالح مردم» و یا رعایت مناسبات دمکراسی خواهانه در درون حکومت نیست، بلکه بسیاری از عناصر و محافل فرصت طلب از این طریق ارتزاق می کنند و دیکتاتور به اتفاق دست بوسان خویش کوشش می کند که با صحنه سازی های مختلف، افکار عمومی مردم را نیز بفریبد.
تجارب تاریخی ایران و جهان نشان داده اند که گاهی دیکتاتور ها با تمام قدر قدرتی خویش، بدست خود به آدم هائی مفلوکی بدل میشوند. یکی از نمونه های گذشته: نقش شاه در جریان حوادث سال های 56 و57 بود. او که دیکتاتوری مطلق العنان شده بود، دراثر فشار آمریکا، ابتدا «فضای باز سیاسی» را پذیرفت. سپس گفت «صدای انقلاب را شنیدم.» و به دنبال آن، وفادارترین مزدوران و خدمت گذاران خود را زندانی کرد. در آن هنگام، بسیاری از مردم می پنداشتند که او دست به ابتکار خواهد زد و «حکومت آشتی ملی» را تشکیل خواهد داد تا نه تنهاخودش، بلکه مردم و کشور ایران را از بحران نجات دهد. اما مثل آدمک های بادی که بادش خالی شده بود، نمیتوانست بیاندیشد و حرکت کند. برخی دیگر از مقامات عالیرتبه رژیم نیز که از سیاست آمریکا و از تزلزل و فلاکت شاه باخبر شده بودند، برای نجات خویش با آخوندها- واپسگراترین قشر جامعه- سازش کردند؛ و عاقبت شاه با چشمان گریان ایران را ترک کرد.
به یاد دارم که قبل از به قدرت رسیدن خمینی، آقای خامنه ای کوشش میکرد که ضمن ارتباط گیری با آیت الله طالقانی و رهبران جبهه ملی، خودش را به بعنوان یک عنصر «ترقیخواه» جلوه دهد.
پس از بقدرت رسیدن خمینی، آیت الله طالقانی که از خصائل انسانی والائی برخوردار بود نتوانست مناسبات واپسگرایانه ارتجاعی و سیاستهای جنایتکارانه رژیم خمینی را تحمل کند و عاقبت دق کرد. اما آدمک هائی مثل رفسنجانی و خامنه ای فرصت را غنیمت شمردند و سوار بر موج واپسگرائی شدند تا به نان و مقامی برسند. این آدمک ها، در همه جنایات و فساد بعنوان مصلحت نظام شرکت کردند.
معمولاً دیکتاتور ها پس از کشتار مخالفین خود، و پایمال کردن آزادی های فردی و اجتماعی، خیلی قدر قدرتی می کنند تا به بالاترین جايگاه در هرم قدرت صعود کنند؛ و پس ازسوار شدن بر اریکه قدرت، تصور می کنند که حکومت آنان جاوادانه است. اما، فقط یک اشتباه کوچک موجب میگردد که با مغز سقوط کنند و نابود شوند.
اشتباه کوچک آقای خامنه ای چه بود؟
آقای خامنه ای غافل از آن بود که اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران از جمهوری اسلامی بیزار و متنفر شده اند و از اینکه هنوز این رژیم را تحمل می کنند، بخاطر فقدان آزادی، فقدان تشکیلات سیاسی قدرتمند و فقدان رهبران سیاسی بادرایت و شجاع در ایران است.
آقای خامنه ای غافل از آن بود که مردم دردمند ایران بدنبال یک بهانه هستند که شورش کنند تا تنفر و انزجار خود را به نمایش بگذارند؛
آقای خامنه ای بخاطرخصلت مطلق العنانش، غافل از آن شده بود که نارضایتی های مردم را درک کند و از طرف دیگر رقابتهای شخصی و آخوند مآبانه اش مانع از آن گردید که میر حسین موسوی را بجای احمدی نژاد به قدرت برساند.
آقای خامنه ای بخاطر اینکه از موضع قدرت تصمیم گیری کند، اصرار ورزید که جاهل محل، يعنی احمدی نژاد، همچنان بر سر قدرت باقی بماند. و نتوانست ارزیابی درستی از واقعیت های درون جامعه بعمل آورد. مردم با استفاده از تضادهای درون حاکمیت و با حمايت از بد در مقابل بدتر در صحنه مبارزه حاضر شدند.
آگر آقای میر حسین موسوی رئیس جمهور این رژیم می شد، چه اتفاقی می افتاد؟
مشاهد ه کردیم پس از اینکه میلیونها نفر به خیابانها آمدند و شعار «مرگ بر دیکتاتور»، «مرگ بر جمهوری اسلامی» سر دادند، آقای میر حسین موسوی هراسناک به مردم هشدار داد که نباید تندروی کنند و اعلام کرد که ایشان طرفدار جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیشتر، و نه یک کلمه کمتر، است.
بنابراین، آقای میر حسین موسوی چه خطری برای جمهوری اسلامی داشت؟
عقیده دارم که آقای میر حسین موسوی به اتفاق کروبی و خاتمی، میخواستند هر چه زودتر و با روش ملایم تری با آمریکا کنار بیایند و بقول خودشان به این ماجراجوئی ها هر چه زودتر خاتمه بدهند، و رژیم جمهوری اسلامی را با مهارت بیشتری حفظ کنند. مگر آقای خاتمی با به ابتذال کشیدن واژه «اصلاح طلب”، هشت سال مردم فریبی نکرد و ثبات رژیم جمهوری اسلامی را در سطح ملی و بین المللی فراهم نساخت؟
بنابراین، از اینکه خامنه ای چنین اشتباه کوچکی مرتکب شد و شرایطی فراهم کرد که ضربه مهلکی به رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی وارد شود، بسهم خود بسیار خوشحال هستم و ضروری میدانم که از این دیکتاتور مفلوک که ناخواسته قدمی در راه فروپاشی رژیم برداشته است، تشکر کنم.
اما نگرانی ام در جای دیگری است، زيرا معلوم نیست در شرایطی که نیروهای سکولار هنوز از سازمان یافتگی مطلوبی برخوردار نیستند، آینده جنبش دمکراسی خواهی مردم ایران چه خواهد شد؟
همگی آگاه هستند که گروههای مختلفی از جناح های رژیم مشغول گفتگو و داد وستد هستند تا اختلاف خانوادگی خودشان را حل کنند و طبق قوانین اسلامی محلل مناسبی، در صورت سه طلاقه شدن احمدی نژاد، فراهم سازند.
فرصت طلبان سیاسی ایران نیز، دلشان را خوش کرده اند که از میر حسین موسوی حمایت کنند.
تا آنجائیکه از مناسبات بین المللی و سیاست های جهانی خبر داریم، اکثریت قریب به اتفاق حکومتهای جهان نیز در انتظار آنند که بر سر نیروگاه های اتمی ایران معا مله کنند. برای آنها مهم نیست که با کدام یک از جناح های رژیم به توافق برسند. در گفتگوهائی که با برخی از نمایندگان مجلس و حکومتها داشتم، آنها میگویند «از ما نباید انتظار داشته باشید که نقش اپوزیسیون ایران را ایفا کنیم.»
بنابراین، ما باید با احساس مسئولیت در قبال مردم و میهن خود گام برداریم و منتظر الطاف خارجی ها ننشینیم و یا خودمان را با سیاست بازی های عناصر و محافل فرصت طلب ایرانی مشغول نکنیم.
آگاه باشیم که جمهوری اسلامی با بحران مرگباری روبرو است و هیچکدام از عناصر و محافل درون این رژیم که دستشان به خون مردم آلوده است، گامی بسود مردم و در راه دمکراسی خواهی، برنخواهد داشت.
رهبران همه جناح های رژیم، از قیام و شورش مردم واهمه دارند زیرا آگاهند که مردم ایران این جنایتکاران را نخواهند بخشید. بهمین دلیل، با وجود تضادهای درونی شان تمام تلاشهای خود را بکار خواهند بست تا از باز شدن فضای سیاسی و بمیدان آمدن مردم برای تعین سرنوشت خویش جلوگیری کنند.
همه این آقایان چهارنعل می تازند و با همدیگر رقابت میکنند تا هر چه زودتر با آمریکا و کشورهای اروپايی سازش کنند و از این طریق ادامه حیات رژیم جهل و جنایت و آینده خودشان را تضمین کنند.
به سهم خود، به همه جوانان و زنان آزاد اندیش، و به همه مردم دردمند ایران هشدار میدهم که به هیچیک از عناصر این رژیم که هنوز خواستار بقای جمهوری اسلامی هستند، اعتماد نکنند و از همه فرصت طلبان سیاسی که با فرومایگی از سردمداران این رژیم طرفداری میکنند، دوری کنند.
ضروری است که نیروهای سکولار و آزاد اندیش ایران در راه سازماندهی سیاسی و تشکیلاتی مستقل خود گام بردارد تا این جنبش به پیروزی نهائی دست یابد و سکولاریسم، دمکراسی خواهی، همبستگی ملی و نوسازی کشور، امکان پذیر شوند.
ما باکمبودها و مشکلات گوناگونی مواجه هستیم. اما نباید امید خود را از دست بدهیم. ضروری است که همدل و همآهنگ و سر سختانه به مقاومت و مبارزه خود ادامه بدهیم و اطمینان داشته باشیم که قادریم ایرانی نوین، آزاد و آباد بسازیم.