حسن ماسالی در گفتگو با محمد محمدی (کیهان آنلاین)
س 1: نقطه عطف یا سر آغاز انقلاب 57 چه بود؟
ج: عقیده دارم آنچه که در سال 1357 روی داد ، ” انقلاب ” نبود بلکه اسم آنرا ” شورش مردم” میگذارم که تحت تاثیر چند عامل داخلی و خارجی درسالهای 56 و 57 بوقوع پیوست و موجب فروپاشی رژیم شاه و به قدرت رسیدن خمینی گردید. این عوامل عبارت بودند از:
الف – بیماری شاه( سرطان) و بروز تضاد و بحران در دستگاه سیاسی- نظامی و امنیتی شاه ؛
ب- دیکتاتوری فردی شاه و نارضایتی مردم و نیروهای سیاسی ایران؛
پ- دخالت آمریکا برای ” گذار از بحران و ایجاد قدرت جایگزین” در ایران.
– شاه به بیماری نا علاج سرطان دچار شده بود و مردم ایران از آن بی خبر بودند. اما مقامات آمریکا از آن مطلع شده بودند و از سال 1356 در صدد بر آمده بودند تا راه چاره ای برای جایگزینی قدرت بیابند.
مقامات امنیتی و سیاسی آمریکا ، بخوبی درک کرده بودند که با مرگ ناگهانی شاه، پایگاه اصلی سیاسی – نظامی و اقتصادی خود را در خاورمیانه از دست خواهند داد.زیرا پس از کودتای 28 مرداد 1332، شاه تمام اختیارات امور کشوررا در دست خود قبضه کرده بود و نه تنها مردم و نیروهای سیاسی ملی و دمکرات کشور از حقوق دمکراتیک خود محروم بودند، بلکه سیستم پلیسی شاه به گونه ای عمل میکرد که حتی در درون دستگاه نظامی – سیاسی و امنیتی کشور نیز بهمدیگر اعتماد نمیکردند.آمریکائی ها متوجه شده بودند که با مرگ شاه، کل سیستم فرو خواهد پاشید و منافع آنان بمخاطره خواهد افتاد، لذا ابتدا در صدد بر آمدند که با ایجاد ” فضای باز سیاسی “، شرایطی برای ” آشتی ملی ” و” انتقال تدریجی قدرت از یک فرد به یک حکومت ائتلافی ” را فراهم کنند. لذا ” شورای سلطنت” نیز با مشارکت فرح دیبا تشکیل شد اما به نتیجه نرسید. زیرا تضاد در درون نظام دیکتاتوری عریان گردیدو شاه که بطرز جنون آمیزی تظاهر به دیکتاتوری فردی میکرد ، هنگامی که متوجه شد با مرگ قریب الوقوع روبرو خواهد شد و دوست دیرینه اش آمر یکا نیز درصدد تشکیل ” حکومت گذار از بحران ” میباشد، روحیه خودش را باخت و به یک فرد ” بی اراده و مفلوک ” بدل شد. بطوریکه در آن شرایط بحرانی قادر به هیچگونه تصمیم گیری نبود. در چنین شرایطی بود که برخی مقامات ارشد امنیتی و نظامی و سیاسی کشور مثل : فردوست ، قره باغی و مقدم و سایر مقامات عالیرتبه حکومت که از شرایط شاه و سیاست آمریکا مطلع شده بودند، با رهنمود های آمریکا با بسیاری از روحانیون و سیاستمداران سنتی کشور وارد گفتگو برای گذاراز بحران شدند و برخی از مقامات سیاسی و نظامی آمریکا مثل ژنرال “هویزر” نیز بدون اطلاع شاه وارد ایران شده بودند تا به عوامل خود دستور العمل صادر کنند. بسیاری از طرفداران سلطنت زودتر از شاه چمدانهای خود را بستند و بخارج مهاجرت کردند.
– دیکتاتوری فردی شاه وفرهنگ چاپلوسی و دخالت بی خردانه ساواک در امور کشور به درجه ای رسیده بود که نه تنها در میان ” اپوزیسیون” بلکه در میان بسیاری از اقشار مرفه و کارشناسان جامعه نیز نسبت به رژیم شاه ابزاز انزجار میکردند . اما باید یاد آور شد که نیروهای مخالف شاه اکثراً سرکوب شده بودند و نیروئی بحساب نمی آمدند که بتوانند رژیم شاه را ” سرنگون” سازند.
بنابراین، بی کفایتی شاه ، تضاد و بحران درون حکومت و دخالت آمریکا ، در شکل گیری شورش مردم و گسترش مشارکت مردم در مبارزه علیه شاه، بسیار موثر بودند.
– دخالت آمریکا را در رودادهای 56 و 57 میتوان به دو بخش تقسیم بندی کرد. اسناد و مدارک نشان میدهند که آمریکا ابتدا قصد داشت ضمن حفظ نظام پادشاهی، مشکل گذار از بحران وجایگزینی قدرت شاه را حل کند. اما بی تدبیری و بی کفایتی شاه و اطرافیانش شرایطی بوجود آورد که طرح ” ایجاد کمربند سبز واسلا میزه کردن قدرت سیاسی در ایران” بوسیله سران کشورهای آمریکا و اروپا در” کنفرانس گوادلوپ” پذیرفته شد.
س 2: آیا رابطه ای بین انقلاب مشروطه با انقلاب 57 وجود دارد؟
ج: در انقلاب مشروطه و همچنین در رویداد سال 57 جنبش مردم از استحکام تشکیلاتی و رهبری سیاسی کاردان و دور اندیش برخوردار نبودند. اما خواستهای مردم در انقلاب مشروطه بسیار ترقیخواهانه بودند و ” روحانیت مرتجع” طرد شده بودند.. در حالیکه در سال 57 ” واپسگرائی سیاسی ” عمیقی در جنبش سیاسی ایران حاکم شده بود و روحانیون مرتجع ابتکار عمل را در دست گرفته بودند.
س 3: آیا انقلاب 57 یک انقلاب مدرن بود؟
ج: رویداد 57 یک رویداد واپسگرایانه و ارتجاعی محسوب میشود و یک ” نابهنگامی تاریخی” تلقی میگردد.
س 4: جامعه ای که در آن انقلاب 57 روی داد چگونه جامعه ای بود؟
ج: جامعه ایران پس از کودتای 28 مرداد 1332 از روند دمکراسی خواهی و شکوفاهی فرهنگی باز ایستاد و فرهنگ چاپلوسی ، نوکر منشی و دیکتاتور پروری گسترش یافته بود. از نظر اقتصادی ناموزون و از نظر مناسبات فرهنگی و اجتماعی بین شهر نشینان و دهات ناهمگونی زیادی وجود داشت و این تضاد ها در پدیده ای بنام ” حاشیه نشین های شهرهای بزرگ ” بچشم میخورد .
س 5: خواسته های اصلی مردمی که انقلاب کردند چه بود؟
ج: خواستهای اصلی مردم ناراضی که در شورش 57 شرکت کردند پایان بخشیدن به دیکتاتوری و پایان بخشیدن به تضادهای اقتصادی و اجتماعی بود، اما بعلت فقدان رهبران کاردان و فقدان تشکیلات سیاسی مناسب، ازطریق آخوند ها به واپسگرائی سوق داده شدند.
س 6: نقش اقتصاد و جامعه طبقاتی ایران در آن زمان در شکل گیری اعتراضات و پیروزی انقلاب را چگونه ارزیابی می کنید؟
ج: دیکتاتوری فردی و ابتذال فرهنگی ، جامعه ایران را از روند طبیعی تکامل اقتصادی و شکل گیری احزاب مدرن اجتماعی بازداشت و در نتیجه اعتراضات مردم به یک ” شورش کور” تبدیل شد و به پیروزی نرسید.
س 7: نقش زنان در انقلاب 57 را چگونه ارزیابی می کنید؟
ج: زنان ترقیخواه در رویداد های 57 نقش برجسته ای نداشتند و حتی در پاره ای موارد مورد تمسخر ” چپ سنتی ” قرار میگرفتند و بوسیله گروههای مذهبی سرکوب می شدند.
س 8: قشر های مختلفی که در انقلاب شرکت و نقش تعین کننده داشتند کدام ها بودند؟ لطفاً اگر امکان دارد توضیح بدهید.
ج: در رویدادها 56 و 57 همه اقشار مردم شرکت داشتند، اما نقش تهی د ستان و حاشیه نشینان شهر های بزرگ گسترده بود و از آنجائی که گروههای سیاسی ترقی خواه در اثر دیکتاتوری سرکوب شده بودند، آخوندها از طریق مساجد و حسینیه ها ، ابتکار عمل را در دست داشتند.
س 9: مقایسه استاندارد زندگی شهری و روستائی آن زمان با توجه به پیشرفت امکانات رفاهی چگونه بود؟
ج: گرچه ایران از نظر در آمد نفت و سایر منابع طبیعی کشور غنی و ثروتمندی محسوب می شد و بخشی از شهر نشینان در رفاه زندگی میکردند و از استاندارد های زندگی مردم اروپا تقلید میکردند، اما بسیاری از مردم که در دهات و در حاشیه شهرهای بزرگ زندگی میکردند ، از امکانات اولیه تغذیه و بهداشت و درمان برخوردار نبودند.
س 10: به باور بعضی از تحلیل گران سیاسی اگر انقلاب رخ نداده بود نهایتاً شاه مجبور می شد به انتخابات آزاد تن بدهد، انتخاباتی که در هر صورت حکومت سکولار را ضمانت میکرد. نظر شما در این باره چیست؟
ج: به باور من، شاه یک دیکتاتور نادان و بی اراده بود که مثل یک عروسک بادی، بوسیله آمریکا هدایت می شد. تاریخچه زندگی او نشان میدهد که فاقد ابتکار عمل و اراده بود. دیکتاتور ها و از جمله قدرتهای خارجی موقعی به خواست و منافع مردم توجه میکنند که در درون جامعه ، مردم از سازمان یافتگی و رهبری سیاسی کاردان و قدرتمندی برخوردار باشند. وگرنه قدرت های خارجی و دیکتاتورهای بومی ، بمنافع مردم و دمکراسی خواهی در کشورهای سه قاره توجهی نمیکنند.
س 11: خروج شاه از ایران تا چه اندازه به پیروزی انقلاب کمک کرد؟
ج: شاه اعلام کرد که ” صدای انقلاب ” را شنیده است و قول داد که شرایط نامطلوب و ناملایمات گذشته در آینده تکرار نخواهد شد و حتی بسیاری از نوکران و سرسپردگان دیکتاتوری را دستگیر و زندانی کرد. مردم فکر نمیکردند که ازکشور خارج شود، بلکه انتظار آن بود که از نیروهای معتدل جامعه دعوت کند تا یک حکومت ائتلافی مردمی و گذار از بحران تشکیل بدهند. خروج شاه ، کاری ابلهانه بود.
س 12: آیا انقلاب 57، انقلابی اسلامی با خواسته های اسلامی و رهبری اسلامی بود که سر انجام جمهوری اسلامی (ولایت فقیه) از دل آن بیرون آمد؟
ج: رویداد سالهای 56 و 57 به مرور هویت ” اسلامی ” بخود گرفت برای اینکه اکثر رهبران گروهای سیاسی ایران از چپ تا لیبرال که ادعای ” سکولاریسم ” میکردند، مغشوش می اندیشیدند، بی عرضه و بی لیاقت بودند . در نتیجه آخوندها رهبری امور و ابتکار عمل را در دست گرفتند و حکومت مطلقه خودشان را نیز تشکیل دادند. گروههای سیاسی ” سکولار” ظاهراً بطور ” تاکتیکی” رهبری آخوندها را پذیرفتند، اما غافل از آن بودند که بطور ” استراتژیک” قربانی خواهند شد.
س 13: نقش چپ ها در انقلاب را چگونه ارزیابی می کنید؟
ج: گروهای چپ در زمان شاه سرکوب شده بودند و تعداد زیادی نیز در زندانها در اسارت بسر می بردند. در زمان حکومت دکتر بختیار از زندانها آزاد شدند و در جریان شورش 57 نیروی بزرگی بحساب نمی آمدند، اما نفش فعالی ایفا کردند. در جریان سقوط رژیم شاه و بقدرت رسیدن خمینی ، مخفیانه در ایران بسر می بردم و از همه گروههای چپ و سایر نیروهای سیاسی ایران شناخت کافی داشتم. و روزمره شاهد سیاستها و عملکردهای انحرافی جریانهای سیاسی ایران بودم .
اکثر گروههای چپ ایران با تئوری و سیاستهای انحرافی و بدون داشتن چشم انداز روشن و بدون آینده نگری
” هژمونی” ( رهبری) خمینی و آخوندها را پذیرفته بودند و جالب بود که بخش بزرگی از جریانهای ” چپ ایران “خمینی مرتجع را بعنوان ” رهبر ضد امپریالیست ” مطرح میکردند و بخشی از جریانهای چپ مثل حزب توده ، فدائیان خلق ( اکثریت) و حزب رنجبران ،حتی با دستگاه امنیتی و سرکوبگر رژیم همکاری میکردند!!!
همانطور که مشاهده کردیم، عاقبت همه جریانهای چپ قربانی چنین سیاست ابلهانه ای شدند. و جالب است که محافلی از بقایای همان ” چپ سنتی” ، هنوز دنباله رو سیاست آخوندها هستند .
س 14: به باور بعضی از تاریخ نویسان در زمان انقلاب ، ائتلاف یا اتحاد موقت و نا سازگار، بین نیروهای مذهبی و غیر مذهبی با سیاست سرنگونی حکومت شاه بوجود آمده بود،نظر شما در این باره چیست؟
ج: کتابی انتشار داده ام که در آن: دلایل شکست و ناکامی و بحران مداوم جنبش چپ ایران را از زمان انقلاب مشروطه تا پس از روی کار آمدن خمینی ، تشریح کرده ام. عقیده دارم در جوامعی نظیر ایران و در شرایط معینی ، میتواند بین نیروهای مذهبی و سکولار ایران، ائتلاف و اتحاد عمل ” تاکتیکی ” صورت بگیرد؛ بشرطی که نیروهای چپ و سکولار ، استقلال سیاسی و تشکیلاتی خود را حفظ کنند و چشم انداز روشن و شفافی درباره مناسبات آینده و تفاوت نظر های خود نیز ارائه بدهند.
عقیده دارم که “چپ سنتی ایران” ، ادعای لامذهبی میکرد، اما بشدت تحت تاثیر فرهنگ اسلامی قرار داشت و ” مذهب گونه” می اندیشید.
س 15: نقش احزاب و تشکل ها در پیروزی انقلاب چگونه بود؟
ج: عقیده دارم در ایران احزاب مدرن اجتماعی وجود ندارد . دهها گروه و محفل مختلف وجودارند که براساس روابط دوستی ، فرقه ای و ایلیاتی بوجود آمده اند و به عنوان ” حزب ” فاقد پایگاه طبقاتی و اجتماعی هستند. برخی از رهبران این گروهها، شخصیت هائی هستند که بر اساس نفوذ خانوادگی و یا ” تنش های سیاسی” ، یا جان بازی و فداکاری، موقعیت و جایگاه ویژه ای کسب کرده اند.
نقش اکثر احزاب و گروههای سیاسی سنتی ایران در جریان فروپاشی رژیم شاه و روی کار آمدن خمینی، فاجعه آمیز بود. در حقیقت ، در واپسگرائی جنبش مردم ودر پیروزی نیروهای ارتجاعی ، نقش داشتند.
س 16: وضعیت حقوق بشر در زمان انقلاب چگونه بود، با توجه به وجود ساواک و زندانهای مخوفی چون قصر و … لطفاً مقایسه ای با شرایط کنونی هم داشته باشید؟
ج: حقوق بشر ، در زمان شاه معنی و مفهومی نداشت. کشتار و شکنجه و سرکوب در آنزمان ادامه داشت. اما از آنجائی که شاه یک ” دیکتاتور وابسته به غرب ” بود و ادعای ” مد رنیته” میکرد، هرگاه مواجه با اعتراض مقامات خارجی می شد، تسلیم میگردید. رژیم شاه ، در زندگی خصوصی مردم دخالت نمیکرد. اما رژیم جمهوری اسلامی بمفهوم واقعی ، مثل یک رژیم قرون وسطائی عمل میکند. یک مشت ” لات و لوت” بی فرهنگ و عقده ای، صاحب قدرت شده اند و برای آنان نه تنها ” دمکراسی و آزادی “مفهومی ندارد، بلکه ” انسانیت ” نیز ارزش و اعتباری ندارد.
س 17: ایران یکی از امضا کنندگان منشور جهانی حقوق بشر بود، آیا قانون اساسی ایران با منشور جهانی همخوانی دارد و در عمل هم به آن پایبند بود؟
ج: در رژیم شاه ، به افکار عمومی مردم ایران اهمیت نمیدادند، اما از افکار عمومی مردم اروپا و آمریکا حساب می بردند. جمهوری اسلامی (آخوندی) که یک نظام سیاسی قرون و سطائی است ، براساس خصلت ها ی عناصر تشکیل دهنده اش عمل میکند. چنین وحوش جنایتکاری ، ممکن است بخاطر فریب جهانیان، زیر انواع و اقسام منشور و معاهده را نیز امضا کنند، اما به هیچ کدام از ارزش های انسانی و بین المللی پایبند نیستند.
س 18: برخورد دستگاه امنیتی حاکم با اپوزیسیون و جنبش های دمکراسی خواه چگونه بود؟ آیا اصولاً آزادی بیان وجود داشت؟
ج: حکومت شاه هرگاه با بحران داخلی روبرو می شد و یا از نظر روابط بین المللی تحت فشار آمریکا و اروپا قرار میگرفت، ” فضائی برای تنفس ” نیروهای ملی و دمکرات باز میکرد و پس از اینکه بحران را پشت سر میگذراند و یا ملاحظه میکرد که ” اپوزیسیون ” دارد نفوذ و اعتبار مردمی کسب میکند … فضا ی سیاسی را مسدود میکرد. بطور نمونه : بین سالهای 1339 تا 1342 ، جبهه ملی ایران ” اجازه ” فعالیت داشت و میتوانست برای مجلس کاندیدا معرفی کند و یا تظاهرات بر پا کند…
س 19: با توجه به انقلاب سفید 42 آیا ایران در مسیر تحولات دمکراسی خواهی قرار گرفته بود که از ظرفیت حکومت پهلوی خارج و سر انجام منجر به انقلاب شد؟
ج: تقسیم اراضی شاه که بنام ” انقلاب سفید” معروف شده بود، نسخه ای بود که توسط مشاورین اقتصادی و سیاسی “جان – اف- کندی” به شاه تحمیل شد. ابتدا دکتر علی امینی مجری برنامه بود، سپس شاه اجرای برنامه را شخصاً بر عهده گرفت. عقیده دارم که تقسیم اراضی ( انقلاب سفید) یک رفورم اقتصادی و اجتماعی بود که بطرز ناقصی باجرا در آمد. زیرا بسیاری از کشاورزان و دهقانان بی بضاعت صاحب زمین شده بودند ، اما بعلت مشکلات مالی ، فنی و آبیاری ، مجبور شده بودند که زمین و محل سکونت ( دهات ) را رها کنند و در اطراف شهر های بزرگ بصورت ” آلونک نشین ” در آمده بودند و بخش صنایع کشور نیز توان جذب نیروهای بیکار و رها شده از دهات را نداشت. عاقبت ، همین نیروی انسانی رانده شده از دهات ، نیروی اصلی شورش های 56 و 57 را تشکیل دادند و بطور عمده ، نیروهای بسیج ، کمیته ها و سپاه پاسداران جمهوری اسلامی را بوجود آوردند.
بنابراین ، جامعه ایران ، ظرفیت انجام رفورم و تحقق دمکراسی را داشت، در صورتیکه ” دیکتاتوری فردی ” نبود و به نیروهای دمکرات و لیبرال جامعه امکان داده می شد که در مدیریت و قدرت سیاسی بطرز دمکراتیکی شرکت داشته باشند.
س 20: دلایل مطرح شدن آقای خمینی در زمان انقلاب و رهبری آن چه بود؟
ج: از آنجائی که : الف – نیروهای دمکرات سرکوب شده بودند؛ ب- تشکیلات سیاسی قدرتمند ی و جود نداشت و اکثر رهبران سازمانهای سیاسی بی تدبیرو متزلزل بودند ؛ ج- شخص شاه که دیکتاتوری فردی را حکمفرما کرده بود، بخاطر بیماری سرطان و دخالتهای مستقیم آمریکا ، بسیار پریشانحال و بی اراده شده بود؛ د- تزلزل و شکاف در میان رهبران ارتش و دستگاه امنیتی شاه بوجود آمده بود و با آخوندها همکاری میکردند؛ ر- همچنین، در اثر کوشش بر خی از ” روشنفکران مذهبی ” و توافق دولت آمریکا و دول اروپا ، خمینی را از عراق به پاریس انتقال دادند و از طریق رسانه های بین المللی و از طریق سازماندهی در مساجد و حسینیه ها، خمینی را ” رهبر ملت ایران ” ساختند.
س 21: دین سالاری تا زمانی که قانون اساسی به تصویب رسید هیچگاه از زبان رهبران دینی بیان نشد، اما بعدها با تصفیه نیروهای روشنفکر جامعه آن را تحمیلاً قانونی هم کردند. نقش مذهب در پیروزی انقلاب باتوجه به اینکه در زمان انقلاب مساجد مراکز اصلی سازماندهی اعتراضات بود، چگونه بود؟
ج: عده ای از”روشنفکر نماها” ادعا میکنند که چون اکثر مردم جامعه مذهبی هستند، لذا استقرار جمهوری اسلامی اجتناب نا پذیر بود.عقیده دارم که چنین نظریه ای پوچ و بی اساس است. جامعه ایران در زمان انقلاب مشروطه عقب مانده تر از سال 57بود و مردم ایران در آنزمان مذهبی تر بودند، چرا در آنزمان ” مشروعه” شکست خورد و” مشروطه” پیروز شد؟
عقیده دارم : در اثر دیکتاتوری مطلق شاه و ساواک، سازمانهای سیاسی و شخصیت های دمکرات حق فعالیت و اظهار نظر نداشتند و لذا آخوند ها از طریق مساجد و حسینیه ها ابتکار عمل را بدست گرفتند و مسیر جنبش را در انحصار خود در آوردند. از طرف دیگر، بسیاری از روشنفکر نماها و سیاست بازان ، فرصت طلبانه هویت خود را تغییر دادند و ” مصلحت اندیشانه” به خدمت آخوندها در آمدند. و از همه مهمتر، دستگاه نظامی و امنیتی رژیم با رهنمود های آمریکا ، شرایط انتقال قدرت سیاسی به آخوند ها را فراهم ساخت.
س 22: اگر انقلاب رخ نمی داد از لحاظ اقتصادی با توجه به روابط دوستانه ایران با غرب و گسترش صنایع پتروشیمی ،نفت ، اتومبیل سازی، ذوب آهن و صنایع مشابه، ایران می توانست حتی به خود کفائی هم برسد، نظر شما چیست؟
ج: برخی از رشته های صنعتی در ایران شروع به فعالیت کرده بودند که امری مثبت بود، اما کشور ایران هنوز یک کشور ” مصرف کننده ” تولیدات سایر کشورها بود. اسناد و مدارک نشان میدهند که رژیم شاه برای اینکه رضایت و حمایت برخی قدرتها را بخودش جلب کند ” پترو دلار” در اختیار کشورهای مختلف میگذاشت که بیایند در ایران کارگاه صنعتی ایجاد کنند ، اما هنوز تکنیسین وکارگران ماهر صنعتی و مدیران کارشناس در اختیار نداشت. از همه مهمتر برای صنعتی کردن کشور می بایستی به بخش خصوصی اجازه میداد که ابتکار عمل داشته باشند. اما شاه و خانواده او همه امور را قبضه کرده بودند ودر همه مناسبات دخالت میکردند تا سود ببرند. برای جلب رضایت شوروی و رومانی در ایران کارخانه تراکتور سازی ایجاد کرده بودند، اما لوازم یدکی آنرا هنوز نمیتوانستند در ایران تولید کنند. بجای اینکه صنایع غذائی را در ایران گسترش بدهند و دامداری وتولیدات کشاورزی را مدرنیزه کنند، با ” پترو دلار” ناشی از در آمد نفت خام، دهها کشتی که حامل مواد غذائی از خارج بودند، در بنادر ایران ماهها لنگر می انداختند و حکومت شاه امکانات تخلیه سریع کشتی ها و ترانسپورت مواد را نداشتند و با پرداخت هزینه های سنگین به دور می ریختند.
بنابراین، در یک نظام سیاسی با دیکتاتوری فردی و مناسبات غارتگرانه مافیائی ، نمیتوان ” خود کفا ” شد.
س 23: در رفراندم فروردین 1358، صدها هزار ایرانی تحصیل کرده د انشگاهی، رهبران سیاسی ، حتی احزاب چپ مارکسیست و حزب توده ایران، با آن سابقه طولانی مبارزاتی خود، در صف اول رآی دهند گان، به ” جمهوری اسلامی” آقای خمینی رآی دادند، چرا؟
ج: همانطور که قبلا اشاره کردم، در ایران احزاب مدرن اجتماعی نداریم. اکثر رو شنفکران و تحصیل کرده ها ، در اثر استقرار سالها دیکتاتوری و دیکتاتور زدگی، ” مصلحت اندیشانه ” زندگی میکنند و لذا ” فرهنگ فرصت طلبی ” در جامعه حکمفرما است. هیچ گروه و حزب سیاسی را سراغ ندارم که طرح و برنامه سیاسی و و کار شناس برای پس از فروپاشی حکومتهای دیکتاتوری داشته باشد. همه میخواهند بهمدیگر ” تاکتیک ” بزنند که “قدرت سیاسی” را تصاحب کنند. تجارب تاریخی و اخیر ایران نشان میدهند که این چنین حکومتهائی همان دستگاه فرسوده سنتی رااز پیشینیان خود تحویل میگیرند و فقط چند وزیر و مدیر کل و قلدر نظامی را در راس امور قرار میدهند و همان مناسبات فرسوده و کهن را پابرجا نگه میدارند.
اکثر گروههای سیاسی غیر مذهبی که به جمهوری اسلامی رآی دادند، فکر میکردند که دارند ” تاکتیک “می زنند، و بعداً آخوند ها را کنار میزنند.اما دیدیم که همگی آنان بطور استراتژیک شکست خوردند. غم انگیز اینستکه : بسیاری از همان محافل ، اکنون نیز درباره ” جامعه مدنی ” قلمفرسائی میکنند ،اما هنوز دست از دریوزگی برای آخوند ها بر نمیدارند.
س 24: به باور آقای خمینی شعار اصلی اکثریت مردم اسلامی خواهی بود نه دمکراسی. آیا مذهبیان در زمان حکومت شاه به خاطر مذهبشان تحت فشار بودند؟
ج: در زمان شاه افراد مذهبی که در مخالفت با شاه فعالیت میکردند تحث پیگرد قرار میگرفتند، نه بخاطر اعتقادات مذهبی شان.
س 25: چرا احزاب چپ و دمکراسی خواه نقش تعین کننده ای در رهبری انقلاب نداشتند و شکست خوردند و انقلاب اسلامی شد در حالیکه از همه جریانات فکری و قومی در آن شرکت داشتند؟
ج: اکثر قریب باتفاق جریانهای ” چپ سنتی ” ایران نیروی تعین کننده ای بحساب نمی آمدند و دنباله رو حوادث شده بودند. دیگر اینکه در جریان فروپاشی رژیم شاه و بقدرت رسیدن خمینی، محافلی از درون رژیم و قدرتهای خارجی(آمریکا)مسیر امور را هدایت و ” کانالیزه” میکردند . رهبران سازمانهای سیاسی سنتی ایران از چپ تا لیبرال و ملی گرا در خواب غفلت بسر می بردند و طرخ و برنامه ای برای گذار ار بحران نداشتند . از همه مهمتر ،قادر نشده بودند استقلال مبارزاتی و تشکیلاتی خود را حفظ کنند، بلکه دنباله رو آخوندها شده بودند و بجای اینکه از حوادث تحلیل علمی بعمل آورند و با چشم انداز دراز مدت عمل کنند، بینش فرصت طلبانه و” توده پرستی” ، آنها را بجای کشاند که بجای ایفای نقش ” پیشرو”، نقش ” واپسگرایانه ای ” داشته باشند . آخوندها با زیرکی موذیانه خود ، پس از بهره برداری از نیروها چپ و لیبرال، آنان را سرکوب و طرد کردند( بیاد بیاورید که چگونه بنی صدر ، قطب زاده، مهندس بازرگان ، دکتر سنجابی و متحدین آنان را طرد کردند و کشتاری که از حزب توده ، فدائیان خلق و سایر جریانها ی چپ بعمل آوردند).
س 26: نظر شما درباره شخصیت ملی ( قهرمانان) چیست. مسئله ای که تاریخاً در ایران نشان داده که بیشتر مردم جامعه ایرانی امید های خود را به آن بسته اند و کسی چون خمینی از این مسئله سو استفاده کرد ولایت مطلقه فقیه را بر مردم ایران تحمیل کرد.
ج: در جوامع دیکتاتور زده که احزاب مدرن اجتماعی وجود ندارند و افراد جامعه امکان فعالیت دستجمعی را ندارد، مردم برای نجات خود در انتظار ” ناجی” و قهرمانان بسر می برند.
درباره خمینی باید بگویم که ایشان ” ناجی” و یا ” شخصیت ” نبودند ، بلکه در جامعه ای ابتکار عمل را بدست گرفتند که در آن همه استعدادها و شخصیت ها نابود شده بودند و فرهنگ دروغ و چاپلوسی حکمفرما شده بود. در چنین جامعه ای یک آخوند بی سواد ، اما لجوج توانست سوار بر موج احساسات شود و ” رهبری” مردم را در اختیار بگیرد.
س 27: آیا ” قانون اساسی جمهوری اسلامی ” رسماً و عملاً به مفهوم فلسفه سیاسی امروزه، ملتی را به نام ” ملت ایران” با حقوق و مسئولیت شهروندی اش به رسمیت می شناسد؟
ج: طبق موازین جمهوری اسلامی ، نقش ” ولی فقیه” بسیار تعین کننده است که بنمایندگی ” خدا” حکومت میکند و رای و اراده ” ملت” مفهومی ندارد ، بلکه مردم جامعه را بعنوان ” امت “، مثل گله گوسفند هدایت میکند. بنابراین مسئولیتها و حقوق شهروندی ” امت ” از جای دیگر و از “مراکز غیبی” تعین میشوند.
س 28: نظر شما درباره این جمله ایلین شولینو چیست : «خمینی مظاهر متفاوتی برای انقلابگران متفاوت را داشت: برای روشنفکران و لیبرالهای ملی نماد یک دمکرات را داشت . برای روحانیون یک رهبر با تقوی، برای بازاریان و تجار یک فرد معتقد به اقتصاد بازار آزاد( و غیر وابسته به دولت)، برای طیف چپ و کارگران نماد عدالت اجتماعی، برای خانوادها نماد ارزشهای اصیل، ونماد وحدت و استقلال».
ج: بنظرم ایشان نه شناخت درستی از خمینی داشت و نه شناخت واقع گرایانه ای از نیروهای سیاسی و اجتماعی آن دوران در ایران، وگرنه چنین اظهار نظری نمیکرد. خمینی آخوند بیسواد و حقه بازی بود که برای پیشبرد نظریاتش مرتب دروغ میگفت. برای آشنائی بیشتر به خصائل انسانی خمینی و دروغ پردازی های آکاهانه اش ، میتوانید به خاطرات مشاورین و اطرافیان خمینی در پاریس که در نشریه ” ایران فردا” انتشار یافته اند، مراجعه کنید.
س 29: اکثریت کسانی که در راه پیمائی روزهای انقلاب شرکت میکردند تصور روشنی از آینده، حتی بعد از پیروزی انقلاب نداشتند، چرا؟
ج: برای اینکه شورش 57 یک رویداد غیر مترقبه ( نا بهنگام تاریخی ) بود و مردم باور نمیکردند که شاه با ذلت و چشمان گریان کشور را ترک کند. بنابراین ، بیاد دارم که در تهران ، اکثر مردم ، قبل از اینکه در تظاهرات و راه پیمائی ها شرکت کنند، از طریق ” دفتر طالقانی ” و برخی مراجع سیاسی و مذهبی می پرسیدند که ” آیا به نیروهای انتظامی دستور تیر اندازی و سرکوب داده اند یا نه” ، آن مراکز که با تیمسار فردوست، تیمسار مقدم ( ساواک ) و تیمسار قره باغی ( ارتش ) در ارتباط بودند، به رابطین گروهها اطلاع میدادند که خبری نیست ، میتوانید در راه پیمائی شرکت کنید!!!
باین ترتیب ، شرکت مردم در اکثر راه پیمائی ها، بصورت تفریح در آمده بود. اما در برخی موارد کنترل از دست “معامله گران پشت پرده ” خارج می شد و منجر به درگیری های پرا کنده و کشتار می گردید.
س 30: دلیل طولانی بودن عمر رژیم با توجه به جنایاتی که در طول این سه دهه انجام داده چیست؟
ج: چند دلیل میتوانم ذکر کنم:
الف- آخوندها با وجود تنوع نظریاتشان، بصورت یک فرقه و یک گروه قدرت را بدست گرفتند و در جامعه، از طریق مساجد و حسینیه ها و سایر نهادهای تحمیق کننده ،در جامعه نفوذ و رخنه کرده اند؛
ب- از مذهب بعنوان یک ” ابزار ایدئولوژیک” برای استحکام بخشیدن قدرت خود استفاده میکنند.
پ- آخوند جماعت – بغیر از چند استثنا- اکثریت قریب باتفاشان ، حقه باز ترین و فاسد ترین موجوداتی هستند که بشریت تجربه کرده است. این جماعت در طول تاریخ همیشه از کیسه دهقانان ، ملاکین، بازاریان و درباریان ارتزاق کرده اند. بنابراین تمام حیله گری های خود را برای ” حفظ قدرت” بکار می بندند . بنابراین، قدرت سیاسی ” نعمتی است الهی” که با چنگ و دندان حفظ خواهند کرد.
س 31: تفاوت و تشابهات جامعه ایرانی از لحاظ سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی ، اجتماعی و حقوق بشر در روزهای انقلاب با امروز چگونه است ؟
ج: عقیده دارم که جامعه ایران از همه لحاظ ” سقوط ” کرده است و تمام مناسبات انسانی ، سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی روند واپسگرایانه ای را طی میکنند.
بنابراین، برای نوسازی جامعه و باز سازی ” هویت سیاسی و فرهنگ ملی و دمکراسی خواهی ” در ایران، اتحاد وسیع نیروهای سیاسی و همبستگی ملی ضرورتی اجتناب نا پذیر میباشد. و نیروهائی که در آینده قدرت سیاسی را بدست میگیرند ، باید در همه زمینه ها، دارای طرح و برنامه ی کوتاه و دراز مدت باشند.