حسن ماسالی
دیکتاتورمنشی رژیم شاهنشاهی، ناموزونی اقتصادی و فرهنگ دیکتاتور زدگی و دیکتاتور پروری، کج اندیشی و بی درایتی اپوزیسیون سابق، و دخالتهای ماجراجویانه قدرتهای خارجی در تحولات سیاسی ایران، موجب گردیدند که جماعت ریاکار، واپسگرا و فاسد «آخوند» در ایران به قدرت برسند.
چنین پدیده نابهنگامی، در جامعه ایران و درمنطقه خاورمیانه، فاجعه عظیمی ببار آورد. استقرارچنین حکومتی موجب گردید که هزاران نفر از کوشندگان سیاسی جان خود را از دست بدهند و یا اسارت و آوارگی را تحمل کنند. و یک نسل از کوشندگان سیاسی – چه آنهائی که خطا کار بودند و چه آنهائی که قربانی سیاست گذاری ها ی دیگران شده بودند- هنوز با سرخوردگی و پراکندگی زندگی می کنند.
سی سال از حکومت ترور و اختناق آخوندها در ایران گذشت. مبارزات و مقاومتهای پراکنده با امید و نا امیدی ادامه داشت که ناگهان جوانانی که در درون چنین جامعه ای رشد کرده بودند و در زندگی روزمره به ماهیت ریاکارانه و ترور و اختناق حکومتگران آشنا شده بودند، با بهره برداری از تضادها و جناح بندی های درون حاکمیت، ابتکارعمل را بدست گرفتند. میلیون ها نفر از توده مردم و جوانان کشور، در شهرهای مختلف ، در محله ها و خیابانها به تظاهرات پرداختند، «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر جمهوری اسلامی» سر دادند. صد ها نفر کشته و هزاران نفر دستگیرشدند، اما بالاخره ضربه مهلکی به رژیم ولایت فقیه و فاشیسم مذهبی وارد ساختند.
پس نگرانی در کجا است؟
مردم در ایران می خروشند و قربانی میدهند، اما گروههای مختلف سیاسی همچنان مشغول جدال و تخریب همدیگر هستند. رهبران بی کفایت علیه همدیگر توطئه میکنند واعلامیه صادر میکنند و مردم بدون برخورداری از تشکیلات همآهنگ کننده و قدرتمند، و بدون برخورداری از رهبران خردمند و دمکرات منش، با پذیرش خطرات زیاد پیشاپیش احزاب سنتی و رهبران خودبرگزیده، مبارزه میکنند.
مشاهده میکنیم که باز همان ضعف ها و کمبودهای تاریخ صد ساله اخیر ایران در جنبش سیاسی ایران دارد تکرار میشوند. مقصر اصلی کیست؟
اتخاذ تاکتیکهای مبارزاتی برای بهره برداری از تضادهای درون حاکمیت تاکنون موفقیت آمیز بوده است. اما آیا جنبش دمکراسی خواهی مردم که از یک تشکیلات سراسری و همآهنگ کننده مبارزات برخوردار نباشد، میتواند به مقاومت و تداوم مبارزات خود دربرابر نیروهای ارتجاع و توطئه گری های داخلی و بین المللی ادامه دهد؟
اگر مردم از روی ناچاری و بدون داشتن آلترناتیو مطلوب، در فقدان احزاب مدرن اجتماعی، و بدون برخورداری از يک تشکیلات دمکراسی خواه قدرتمند، کوشش می کنند که میان بد و بدتر چاره جوئی کنند و از تضادهای درون حاکمیت و از چهره هائی نظیر کروبی و میر حسین موسوی، که در گذشته در استقرار این رژیم و جنایات مختلف آن نقش فعالی داشتند، دربرابر جاهلی چون احمدی نژاد و لمپن های دیگر بطور تا کتیکی بهره برداری کنند، شاید در شرایط کنونی قابل توجیه باشد. اما آیا جنبش ملی و دمکراسی خواهی مردم ایران برای تحقق خواستهای حق طلبانه ودمکراسی خواهانه خود نیاز به رهبران سیاسی کاردان و دمکرات منشی که برخاسته از روند مبارزات ملی و دمکراسی خواهانه باشد ندارد؟
تاریخ تحولات سیاسی ایران از انقلاب مشروطه تا کنون نشان میدهد که مردم بارها به پیش تاختند وحکومتهای دیکتاتور ی را سرنگون ساخته اند. اما هر بار به علت فقدان چشم انداز دراز مدت، فقدان تشکیلات همآهنگ کننده و قدرتمند، فقدان رهبری دستجمعی کاردان و دمکرات منش … جنبش های مردمی، خیلی زود سرکوب و متلاشی شدند و دیکتاتوری های جدیدی باز تولید گردیدند.
طرح این مباحث بخاطر آن نیست که مبارزات و خیزش اخیر مردم و جوانان اشتباه جلوه داده شود. برعکس، خیزش مردم ايران در تابستان ۱۳۸۸، نقطه عطفی در تاریخ تحوالات سیاسی سی ساله اخیر ایران محسوب میشود . خیزش اخیر مردم ایران میتواند به عمر جمهوری اسلامی خاتمه ببخشد در صورتیکه به کمبودها و ضعف های آن بدون تعصب واقف باشیم و صمیمانه به یاری مردم و جنبش در داخل کشور بشتابیم، نه اینکه فرصت طلبانه و با انگیزه های پوپولیستی از عناصری طرفداری کنیم که همچنان خواستار بقای جمهوری اسلامی «نه یک کلمه بیشترو نه یک کلمه کمتر» هستند.
همه مبارزین با تجربه داخل و خارج از کشور باید با فروتنی به یاری جوانان آزاد اندیش و شجاع ایران بر خیزند تا نسل جوان کشور شرایطی بدست آورد و از امکاناتی بر خوردار شود که :
۱- با اندیشه سکولاریستی و دمکراسی خواهانه ؛ همچنین با طرح و برنامه سیاسی دراز مدت ، و از طریق تشکیلات سراسری و قدرتمند بتواند بمبارزات خود ادامه دهد.
۲- از هم اکنون زمینه سازی کنیم تا رهبران سیاسی و مدیریت آینده کشور از درون نسل جوان و از میان زنان و مردان مبارز و کاردان جامعه ، در روند مبارزه شکل بگیرد.
برای تحقق چنین اهداف و برنامه ای، ضروری است که آن بخش سالم ، صادق، دمکرات منش و کاردان نیروهای اپوزیسیون، با حفظ گوناگونی اندیشه، هرچه زودتر متشکل شوند و در داخل و خارج از کشور بطور همآهنگ و متحد در این مسیر گام بردارند.
ضروری است که از پراکنده کاری پرهیز کنیم و تمام استعدادها و امکانات خود را همآهنگ سازیم تا جنبش مردم به شکست و ناکامی نیانجامد.
هشیار باشیم و جوانان و مردم را از سازش ها و توطئه هائی که در داخل کشور و درسطح بین المللی در حال وقوع هستند، آگاه سازیم.
برای مقابله با قدرت ارتجاعی سرکوبگر، تنها آگاهی سیاسی کافی نیست. بلکه جوانان و توده مردم باید از ابزار تشکیلاتی قدرتمند و رهبری دستجمعی کاردان و دمکرات منش برخوردار باشند تا بتوانند در همه زمینه ها ابتکار عمل مبارزاتی را در دست بگیرند و با ایجاد قدرت متقابل سیاسی و اجتماعی، رژیم سرکوبگر و ارتجاعی را بزانو در آورند و قدرتهای جهانی را به احترام و رعایت منافع مردم ايران وادارند.
بنابراین، کوشندگان سیاسی که میخواهند در مسیر منافع مردم و میهن خویش گام بردارند، ضروری است که به چند مسئله اساسی بشرح زیر پاسخ بدهند و سازمان یافته و مشترکاً برای تحقق آن موارد گام بر دارند:
۱- مسیر نهائی جنبش چه خواهد بود و چگونه سازماندهی و هدایت خواهد شد که موجب پیروزی مردم و شکست نهائی حاکمیت ارتجاعی و فاشیسم مذهبی گردد و از باز سازی دیکتاتوری دیگری جلوگیری شود؟
۲- پس از فروپاشی جمهوری اسلامی نیروهای سیاسی سکولار و دمکرات ایران چه طرح و برنامه ای برای ایجاد همبستگی ملی، نوسازی کشور، نهادینه کردن دمکراسی و ترویج فرهنگ دمکراسی خواهی و تضمین حقوق برابر برای همه شهروندان ایران، ارائه خواهند داد؟
عقیده دارم که مشارکت مبارزین داخل و خارج از کشور در چنین مباحثی ضروری است، اما همراه با طرح مباحث، ضروری است که گام های سنجیده ای در راه اتحاد و همبستگی ملی برداریم.
زیرا تا زمانی که به صورت انفرادی و محافل پراکنده فعالیت کنیم، در مقابل حوادث ناگوار سیاسی در داخل کشور ودر برابر سیاستهای بین المللی، اثر بخش نخواهیم بود.
ما بجای اینکه به تفسیر رویدادهای جهان بپردازیم و آه و ناله سردهیم تا وجدان خود را آرامش ببخشیم، بهتر است که همه سوته دلان آزاد اندیش با حفظ گوناگونی اندیشه، هرچه زودتر با سامانه بخشیدن جایگاه فکری- سیاسی و تشکیلاتی خود، با سایر گرایش ها و فراکسیون های نظری- سیاسی – تشکیلاتی، اتحاد و ائتلاف کنند تا مشترگاً بیاری مردم و مبارز ین داخل کشور بشتابیم.
عقیده دارم که میتوانیم در چنین روند مبارزاتی درباره شکل گیری احزاب مدرن اجتماعی نیز زمینه سازی کنیم. پیشنهادم را در اینباره در زير می بينيد:.
طرح پیشنهادی برای سازماند هی و اتحاد نیروها ی دمکرات
آغاز یک حرکت نوین سیاسی –تشکیلاتی بمنظور رسیدن به چند هدف
۱- پایان دادن به مناسبات انفرادی باایجاد گرایش وفراکسیون های فکری – سیاسی – تشکیلاتی و زمینه سازی برای ایجاد احزاب مدرن اجتماعی در روند شرکت در مبارزه اجتماعی؛
۲- استمرار بخشیدن مبارزات خاص حزبی وهمآهنگ کردن مبارزات عام اجتماعی ازطریق اتحاد فرا گروهی با هم مسلکا ن و دگراند یشان سیاسی؛
۳- تلاش مشترک برای برکناری رژیم دیکتا توری وایجاد «قدرت جایگزین» در ایران؛
۴- نهادینه کردن احزاب مدرن اجتماعی ونهادهای دمکراسی خواهی و حقوق بشردر جامعه؛
۵- ارتبا ط گیری و سازماندهی نیروهای تولیدی و اجتماعی و کارشناسان جامعه برای نوسازی جامعه و تکامل اجتماعی؛
۶- دوستی با ملل و دول جهان بر اسا س منا فع مشترک و احترام متقابل.
پیشگفتار:
بررسی رویداد های تاریخی ایران از انقلاب مشروطیت (۱۹۰۶) تاکنون نشان میدهد که عوامل مختلفی در شکست و ناکامی نیروهای ملی و دمکرات موثر بوده اند. یکی از این عوامل فقدان احزاب مدرن اجتماعی در ایران بوده است. به عبارت دیگر، نیروهای طبقاتی و اجتماعی ایران اکثراً مبارزات خود را در تشکل های سیاسی که خصلت «جبهه» ای و یا قبیله ای داشتند انجام داده اند. تشکل های جبهه ای نیز براساس خصلت و کیفیت نیروهای دربرگیرنده خود، الزاماً اهداف و مصالح عمومی جامعه را در نظر میگیرند و تحقق خواستهای کوتاه مدت و مرحله ای را مد نظر دارند.
بررسی تاریخ تحولات سیاسی ایران نشان میدهد که حتی حزب توده نيز که بعدها خود را کمونیست نامید خصلت جبهه ای داشت ودراین حزب از کارگر، دهقان تا آخوند و خوانین عضویت داشتند.
مناسبات فکری، سیاسی و تشکیلاتی التقاطی اغلب موجب می شدند که مبارزه طبقاتی مخدوش گردد بطوری که نیروهای اجتماعی جامعه نمیتوانستند از سازمان یافتگی مطلوب، با چشم انداز سیاسی دراز مدت، برخوردار شوند.
چنین مناسبات سیاسی و فنون سازماندهی موجب شدند که افراد جامعه اتمیزه شوند و بطور انفرادی در مبارزه اجتماعی شرکت کنند. وهمین امر از يک طرف به رشد فرهنگ فرد گرائِی و فرقه گرائی در میان ایرانیان یاری رسانده است، و از طرف دیگر، پراکندگی نیروها شرایط مساعدی برای رخنه و جولان دادن عناصر لمپن درجریانهای سیاسی ایجاد میکند که عموما در درون جنبش ملی و دمکراسی خواهی دست به تخریب می زنند.
فقدان احزاب مدرن اجتماعی موجب فقدان همبستگی و انسجام مبارزاتی میشود. درحا لیکه ایجاد احزاب مدرن اجتماعی به شکل گیری رهبری دستجمعی درجامعه یاری میرساند واز این طریق سیاست و راهکارهای حزبی جایگزین سیاست بازی های فردگرایانه میشود.
بی علت نیست که جنبش ملی و دمکراسی خواهی ایران پس از صد سال مبارزه هنوز نتوانسته است از استحکام تشکیلاتی و اعتبارسیاسی و اجتماعی برخوردار شود. استقرار حکومتهای دیکتاتوری نقش مهمی در پراکندگی نیروهای سیاسی و اجتماعی داشتند، اما به ضعف ها ی درونی جنبش نیز باید نگریست. عدم دوراندیشی وتوجه رهبران سیاسی و روشنفکران جامعه به امرایجاد احزاب مدرن اجتماعی عامل مهمی درایجاد مناسبات فرد گرایانه و اتمیزه شدن مناسبا ت سیاسی و اجتماعی در ایران محسوب میشود که باید مورد توجه قرار گیرند.
برپائی یک جنبش فراگروهی و فرا مسلکی برای جامعه ضروریست، اما ستون فقرات چنین جنبشی را باید احزاب مدرن اجتماعی تشکیل دهند تا امر تداوم واستمرار مبارزه اجتماعی و همچنین رهبری دستجمعی بطور دراز مدت در جامعه تضمین شود.
تاریخ سیاسی صد سال گذشته ایران نشان میدهد که «جنبش» ها و «جبهه» ها، پس ازکسب پیروزیهای موقت، تجزیه شده و یا فرومی پاشند ومردم دردمند ایران به علت فقدان سازمان یافتگی مطلوب مبارزه وفقدان ابزار تشکیلاتی و مبارزاتی دراز مدت، در صد سال گذشته با شکست و ناکامی های پی در پی مواجه شده اند و این روند واپسگرایانه همچنان ادامه دارد.
هم اکنون در ایران محافل چند نفره فراوانی ظهور کرده اند که خود را حزب می نامند. اما اکثر قریب باتفاق آنان خصلت فرقه گرایانه و یا محفلی و قبیله ای دارند. این گونه محافل اغلب ارتباطی با اقشار و طبقات اجتماعی ندارند و خواست های نخبه گرایانه (الیتیستی) خود را بنام اقشار و طبقات اجتماعی مطرح میکنند و از مدرنیسم، سکولاریسم (عرفی گرايی) و فرهنگ سلوک گریزان هستند.
باید خاطر نشان ساخت که منظور از تشکیل احزاب مدرن اجتماعی اینست که آنها در روند مبارزات اجتماعی، در برخورد آرا و عقاید، و درپیوند سازمان یافته با خواستهای مشخص اقشار و طبقات اجتماعی شکل بگیرند، نه بر اساس خواستهای نخبه گرایانه چند روشنفکر و یا رئیس طایفه. بنابراین، شکل گیری احزاب مدرن اجتماعی را باید بطور سنجیده و علمی با تکیه به نیروی اجتماعی و با تکیه به مبانی سکولاریسم، پلورالیسم سیاسی، و مدرنیسم و برای تامين همبستگی ملی و یکپارچگی کشور پایه ریزی گردد.
روش کار:
برای این منظوروآغازکار، پیشنهاد میکنم که گام اول را، با ایجاد ” همسویی فکری”و ایجاد فراکسیونهای مستقل فکری و تشکیلاتی، بشرح زیربرداریم و سپس، طی روندی درپیوند با مبارزات اجتماعی مردم ایران،«فراکسیونهای فکری – سیاسی» را از نظر کمی وکیفی به حزب ارتقا دهیم.
برگزاری چند نشست ( کنفرانس) را با مشارکت
۱- طرفداران اندیشه و سیاست سوسیال دمکراسی؛
۲- طرفداران اندیشه و سیاست لیبرال دمکراسی؛
۳- طرفداران اندیشه و سیاست ملی گرائی؛
۴- طرفداران اندیشه و سیاست محیط زیست ( سبز)؛
۵- طرفداران اندیشه و سیاست سوسیالیستی.
در اروپا ( بروکسل) و آمریکا ( واشنگتن) تدارک ببینیم که
الف- همه افراد و محافل ایرانی که طرفدارهر یک از جریانهای فکری و سیاسی مزبور هستند، از طریق رابطین خود درداخل وخارج ازکشور برای شکل گیری جریان فکری– سیاسی- تشکیلاتی مطلوب خود نام نویسی کنند تا ابتدا دیدگاه جریان فکری و فراکسیون مستقل خود را تنظیم کنند و سپس:
ب- نمایندگان فراکسیون ها و شورای هماهنگ کننده همه فراکسیونها باهمدیگر نشست مشترکی داشته باشند وطرح مقدماتی اهداف، برنامه سیاسی و برنامه عمل مبارزاتی مشترک فراگروهی و فرا فراکسیونی را تدوین کنند و کنگره یا کنفرانس مشترک نیروهای مزبور را همزمان در اروپا و آمریکا تدارک دیده، در آن شرکت کنند.
ج- هریک از جریانها وفراکسیون ها ضمن همکاری مشترک با سایر فراکسیونهای هم پیمان، راهکارهای مستقل خود را برای تشکیل حزب دنبال میکند ودرامورداخلی سایر فراکسیونها دخالت نمیکند.
د- مناسبات سیاسی و تشکیلاتی و برنامه عمل مشترک نیروها (فراکسیونها) براساس اساسنامه وآئین نامه بطور مشترک تدوین و تنظیم میشود و پس از توافق نیروهای مزبور باجرا در می آید.
ه- شرکت در کنفرانس مشترک ، پذیرش اصو ل و منا سبا ت اعلا م شده و با دعوتنا مه رسمی خواهد بود.
بنا بر این :
۱- نشست اول کنفرانس به شکل گیری و سا زمان یافتگی جریان های فکری – سیاسی اختصاص خواهد داشت.
۲- نشست دوم کنفرانس بمنظور اتحاد همه نیروهای دمکرات ( جریانها ی فکری-سیاسی) خواهد بود.
نشست سوم کنفرانس، با مشارکت نما یندگان پارلمان ا روپا و نمایند گان احزاب و شخصیتها ی بین المللی بمنظور همبستگی بین المللی با مردم ایران برگزار خواهد شد.
حسن ماسالی