نویسنده : حسن ماسالی
واپسگرائی و ناموزونی مناسبات اجتماعی، فقدان رشد نیرو های مولده و طبقاتی ، ترویج فرهنگ استبدادی و ارتجاعی فقدان نهادها ی دمکراسی خواهی واحزاب مدرن اجتماعی؛همچنین بینش ومنش غیرمنطقی وغیرعلمی وتفکر” التقاطی” رایج در میان بخش مهمی از ایرانیان، ازعوامل مهم ایجاد” بحران مداوم ” در جنبش دمکراسی خواهی ایران محسوب میشوند . در اینجا ، با تکیه به تجارب سیاسی و برخی کارهای پژوهشی ام ،به ریشه ها ی تاریخی و عوامل اجتماعی آنها خواهم پرداخت.
1– ” شیوه تولید آسیائی” و اثرات آن:
بررسی تاریخ تحولات اجتماعی جهان نشان میدهند که در بسیاری از نقاط جهان، از جمله در اروپا، پس از شکل گیری و قدرت یابی طبقه بورژوازی( سرمایه داری)، و پایان یافتن مناسبات فئودالی ( قبیله ای و عشایری) درهر کشور، شیوه تولید سرمایه داری غالب میگردد؛ و این شیوه تولید، در بطن خود، طبقه جدیدی بنام ” طبقه کارگر” ( پرولتاریا) بوجود می آورد ومتفکرین جامعه بورژوازی ، یعنی ” روشنفکران” ، با دستیابی به علم و دانش ، نقش برجسته ای در هدایت و تکامل اجتماعی ایفا میکنند و باین ترتیب ، مناسبات سیاسی – اداری- فرهنگی و ارزش های انسانی و مدنی نوینی ، جایگزین مناسبات و ارزش های ” ماقبل سرمایه داری” میگردند.
طرز تفکر”منطقی و تعقلی” جایگزین “طرز تفکرقدرتمدارماورا الطبییعه” میگردد؛ واستفاده ازعلم و دانش، جایگزین خرافات و” جادو گری” میشود. و نیروهای اجتماعی با توسل به “رقابت آزاد” ،مبانی ” دمکراسی بورژوائی” و ” جامعه مدنی” را پایه ریزی میکنند.
بنابراین ، روند تکامل مناسبات تولیدی و نیروهای مولده، موجب میگردند که “طرز تفکر علمی” نیز در جوامع بورژوائی شکل بگیرند، و بشریت به ” علم” و ” تکنو لوژی” دسترسی پیدا میکند و در این ارتباط ، مناسبات اقتصادی- سیاسی- فرهنگی ، ” جهانی ” (گلوبالیزه) میشوند.
اما بررسی تاریخ تحول اجتماعی ایران نشان میدهند که در ایران” شیوه تولید آسیائی” حاکم بوده است، و این شیوه تولید (کمبود آب)، موجب می شد که پادشاه و یا حکمرانان کشور، بمنظور تامین آب، دستگاه دیوانسالاری خاصی بوجود بیاورند تا با حفر” چاه آب ” و ایجاد ” قنات آب” و ” سد سازی” به تولیدات کشاورزی یاری برسانند و عده ای را نیز بنام ” میراب” استخدام میکردند. نیازمندی های تولیدی و در آمیختگی اجتماعی و طبقاتی موجب میگردید که دستگاه اداری- سیاسی قدرتمندی شکل بگیرند که ” استبداد آسیائی” نامیده می شد. شرایط سخت و نامطلوب تولیدی ، بخش مهمی ازاقشار اجتماعی را مجبور میکرد که برای امرار معا ش خود در بخش های مختلف تولیدی و خدمات اجتماعی مشغول بکار شوند. مثلا دهقانان ، نه تنها در تولیدات کشاورزی کار میکردند، بلکه بعنوان “میراب” باستخدام قدرت مرکزی و حکام محلی در می آمدند؛ و همزمان ” بعنوان ” کاسبکار” ، در اماکن مختلف و دربازار، دستفروشی میکردند؛ یا اینکه محبور می شدند همزمان، حرفه ی دیگری مثل” آهنگری”، ” خیاطی” داشته باشند . شرایط نامطلوب تولید ی ومناسبات ناموزون اجتماعی، مانعی بزرگ در راه رشد وشکل گیری” بورژوازی” بعنوان یک “طبقه قدرتمند” در ایران بوجود آورده بود، و تحول و تکامل تاریخی – اجتماعی- طبقاتی، روند طبیعی خود را مثل جوامع اروپا، طی نمیکند.
چنین مناسبات تولیدی و سیاسی – اداری، موجب میگردید ند که بطور عمده ” خرده بورژوازی” قدرتمندی در ایران بوجود بیاید؛ و ” قدرت مرکزی”( استبداد آسیائی)، شکل میگیرد و “فرهنگ پرستش قدرت”،” فرهنگ چاپلوسی”، و ” فرهنگ فرصت طلبی” در جامعه ایران ترویج می یابند.از طرف دیگر، این شیوه تولید و” درآمیختگی اقشارو طبقات اجتماعی”، موجب شکل گیری طرز تفکر “التقاطی” در جامعه میگردد؛ و مجموعه این عوامل، موانع بزرگی در روند تکامل مناسبات تولیدی، رشد نیروهای مولده، و شکوفائی اجتماعی و فرهنگی، در جامعه میگرد ند. (1*)
(1- در اینباره رجوع شود به آثار مارکس و انگلس، درباره “شیوه تولید آسیائی”؛ همچنین به آثار ” ویت فوگل” درباره ” استبداد آسیائی” ، و به مقالات و پژوهش های آقای دکتر محمد علی خنجی درباره ” شیوه تولید آسیائی”).
پس از قرنها استبداد در ایران ، بورژوازی ناتوان ایران، با الهام از انقلابات بورژوازی اروپا،در صدد بر می آید که “قدرت سیاسی” را تصاحب کند. بورژوازی ایران همگام با تهیدستان ایران درسال 1906 در” انقلاب مشروطه” شرکت میکندو تلاش بعمل می آورد که ” قدرت طبقاتی”خود را بنمایش بگذارد؛اما خیلی زود با شکست وناکامی روبرومیشود و نیروهای قبیله ای و عشایری و گروهها و نهادهای مذهبی ماقبل سرمایه داری، دوباره قدرت خود را باز سازی میکنند. بورژوازی شکست خورده و ناتوان ایران ، بمرور مجبور میشود که بعنوان ” بورژوازی کمپرادور” نقش “دلال” بورژوازی قدرتمند خارجی را بر عهده بگیرد و از نظر فرهنگی ،خصلت ” لمپنی” کسب میکند.
در جریان حوادث سیاسی 1979 که منجر به سقوط رژیم شاه وبقدرت رسیدن خمینی شد، باردیگر بورژوازی ایران، “ناتوانی و بی ارادگی طبقاتی” خود را باثبات رساند و “تسلیم” نیروهای واپسگرا وفاشیستی مذهبی برهبری خمینی شد و راه را برای” بازگشت و باز تولید مناسبات اجتماعی و فرهنگ ارتجاعی ماقبل سرمایه داری ” هموار ساخت.
آیا تعجب آور است ، ازاینکه بخش بزرگی از “روشنفکران” ایران نیز که از چنین مناسبات اجتماعی – فرهنگی ناهنجار برخاسته بودند، خمینی را بعنوان ” رهبر” خود بپذیرند و نقش فعالی در فروپاشی مناسبات انسانی و اجتماعی ایفا کنند ؟
2 – سلطه مغول، اعراب و دخالت قدرتهای تجاوزگر استعماری؛
حمله نظامی و سیطره قدرت سیاسی مغول و اعراب در ایران ، نه تنها اثرات ویرا نگرانه و تخریبگرانه ای در راه رشد تولیدی و تکامل اجتماعی و دست آوردهای اجتماعی ایران باستان داشتند، بلکه نقش بر جسته ای در شکل گیری فرهنگ و نهادهای واپسگرایانه و فاشیستی ، ایفا کردند.
این فاجعه تاریخی، موجب ” گسست تاریخی” ایرانیان با تاریخ و تمدن وفرهنگ ایران باستان میشود .پس از آنها، میتوان ازدخالت قدرتهای استعمارگر خارجی نظیر پرتغال ، انگلستان ، شوروی وآمریکا نام برد که با دخالت در امورداخلی ایران و حمایت از دیکتاتوری، تجزیه طلبی و گروههای ارتجاعی محلی و منطقه ای، هرج و مرج و غارتگری را در ایران رواج دادند، واز عوامل بازدارنده بزرگی، در راه رشد مناسبات سیاسی- اقتصادی – اجتماعی و فرهنگی ایران محسوب میشوند.
3– استمرار دیکتاتوریهای فردی ،ترور و اختناق و ایجاد فضای بسته در ایران ؛
صرفنظر از عوامل بازدارنده تولیدی و سیطره جوئی های خارجی که به آن اشاره رفت، استمراردیکتاتوری های فردی، و قدرت طلبی های قبیله ای و عشایری در ایران،از عوامل بازدارنده دیگر در روند تحولات اجتماعی- فرهنگی ایران، محسوب میشوند.بررسی تاریخ تحولات سیاسی ایران نشان میدهند که در دورانهای مختلف، فرقه های قدرت طلب، با اتکا به نیروی عشایری و قبیله ای، با شیوه های توطئه گرانه، گروههای رقیب را نابود میکردند تا قدرت سیاسی – اجتماعی را درانحصار خود در آورند. با چنین شیوه هائی،”دیکتاتوری های سلطنتی- موروثی ” بنام صفویه، افشاریه ، قاجاریه و پهلوی، شکل گرفتند. جالب توجه است که در تمام این دورانها، نظام های دیکتاتوری کوشش میکردند برخی طرح های ” عمرانی” را با جرا در آورند، اما از استقرار آزادی و ایجاد نهادهای دمکراتیک و مردمی ، وحشت داشتند.
جالب توجه است که کشور هند نیز ،از نظر تاریخی دارای ” شیوه تولید آسیائی” بود؛ اما رهبران خردمند هندوستان، نظیر گاندی، جواهر لعل نهرو و دختر نهرو که قدرت سیاسی را پس از استقلال هندوستان بدست گرفته بودند، زمینه را برای باز سازی” مناسبات اجتماعی و فرهنگ دمکراسی خواهی و شکل گیری نهادهای مردمی ” فراهم ساختند. در حالیکه سیاستمداران و نهادهای اجتماعی پاکستان و بنگلادش، که تحت تاثیر” فرهنگ ارتجاعی اسلامی” قرارداشتند، از هندوستان جدا شدند و”اسلام ارتجاعی “را با ” استبداد آسیائی” وحدت بخشیدند ومناسبات سیاسی- اجتماعی و فرهنگی واپسگرایانه و دیکتاوری را دنبال کردند.
تاریخ تحول سیاسی ایران نیز نشان میدهند که پس از ” اسلامیزه” شدن ایران،فرهنگ: جهل – جنایت- واپسگرائی اسلامی، با “استبداد آسیائی ” در آمیخته شد . بنابراین، تا زمانی که در جامعه ایران ، چنین ساختار اجتماعی – فرهنگی حاکم هستند، امکان شکل کیری ” احزاب مدرن اجتماعی” و” شکوفائی فرهنگ دمکراسی خواهی ” وجود نخواهد داشت.
مشکلات اساسی اجتماعی- فرهنگی جامعه ایران کدامند؟
عقیده دارم، ضروری است که همه دردمندان وآزاداندیشان مبارزایران،با توجه به دانش وتجاربی که بدست آورده اند، دیدگاههای خود را خیلی باز و شفاف مطرح کنند تا با تبادل نظر و با اراده دستجمعی بتوانیم به ناهنجاری های اجتماعی و فرهنگی در ایران خاتمه ببخشیم و راه رشد تکامل اجتماعی و شکوفائی فرهنگی را در ایران فراهم سازیم. به باور من،مشکلات اساسی جامعه ایران عبارتنداز:
1- عناصر ومحافل بی دانش، بی خرد با شیوه های دزدی،غارت، قاچاق، ترور واختناق ، مناسبات تولیدی و اقتصادی ایران را به نابودی سوق داده اند، وبهمین دلیل، ” بورژوازی” ایران،خصلت ” لمپنیسم” کسب کرده است .
2- رژیم ایران، خصلت واپسگرایانه و فاشیستی دارد وهرگونه “سازش” و” همزیستی” با هر یک از جناح بندی های این رژیم، منجر به باز سازی فرهنگ جهل- جنایت – فاشیستی، خواهد شد؛
3- فرهنگ جهالت، شهادت و جنایت در جامعه ما حاکم شده است و استمرار ترور و اختناق ، معیارها و ارزش های انساندوستی و فرهنگ همبستگی ، در جامعه ایران فروکش کرده است؛
4- سیاست های ماجراجویانه و تروریستی رژیم در سطح بین المللی میتواند منجر به جنگ و دخالت نظامی قدرتهای خارجی شوذ، و در صورت بروز جنگ ، میلیونها نفر از مردم ایران نابود خواهند شد، کشور ایران و تمام آثار تاریخی ایران ویران خواهند شد؛ جنگ داخلی و ستیزه جوئی های قومی و مذهبی به اوج خود خواهند رسید؛
5- رژیم حاکم ، برخاسته از فرهنگ و نهادهای ارتجاعی است که قرنها در ایران ریشه دوانده اند،بنابراین، تنها” سلب قدرت ” از دستگاه سیاسی- اداری – نظامی، این رژیم کافی نیست؛ بلکه برای گسترش و نهادینه کردن دمکراسی در ایران، ضروری است که پس از برکناری تمام عیار این رژیم، فرهنگ جهل و جنایت و نهادهای ارتجاعی ، بطوز بنیادی زدوده و برچیده شوند و نظام آموش و پرورش و مناسبات فرهنگی نوینی جایگزین گردند.
راهکارها ی اتحاد نیروهای آزاد اندیش ایران
اتحاد نیروها باید هدفمند باشند تا بتوانند به ناهنجاری ها و ناموزونی های اقتصادی – اجتماعی و فرهنگی خاتمه ببخشند. بنابراین ، نیروهای شرکت کننده در اتحاد، ضروری است :
الف- دیدگاه خودرا درارتباط با برکناری رژیم ؛
ب- درباره ” قدرت جایگزین” ، ترکیب و خصلت نیروهای تشکیل دهنده ” قدرت جایگزین ؛
ج- همچنین، طرح وبرنامه مرحله ای و دراز مدت خود را درباره “روند نوسازی جامعه”، ارائه دهند؛
و باین ترتیب، ” خصلت و ماهیت” سیاسی و اجتماعی هر فرد و گروه سیاسی مشخص میشود و مردم میتوانند آگاهانه مناسبات خود را با چنین افراد و گروههای سیاسی تعین و مشخص کنند. باین ترتیب، یارگیری و سیاست ائتلافی برای اتحاد، دو هدف اسا سی را دنبال خواهد کرد:
1- اتحاد نیروهای آزاد اندیش بمنظوربرای ” تخریب مناسبات ارتجاعی و براندازی رژیم”؛
2- اتحاد نیروهای آزاد اندیش برای “ایجاد قدرت جایگزین و نوسازی جامعه”؛
با چنین چشم اندازی ، نمیتوانیم با هر فرد و گروه سازشکار، فرصت طلب و مرتجعی اتحاد کنیم ؛ و نمیتوانیم بدون اینکه طرح و برنامه ای برای گسترش و نهادینه کردن دمکراسی داشته باشیم، فقط در یک ” شورش و عصیان کور” شرکت کنیم !!!
خصلت نیروهای متحد:
1- سیاست مماشا ت بارژیم، مخالفت و یا مبارزه با رژیم، کیفیت و خصلت نیروهای سیاسی را تعیین میکنند، و براین اساس نیز برای آینده “یارگیری” خواهد شد؛
2- مخا لفت با رژیم ، میتواند با شیوه های گوناگون اعمال شوند؛ و لزومی ندارد که همگی شیوه مبارزه و سازماندهی ” تک بعدی” را بپذیرند، بلکه: “هرفرد و گروهی براساس امکان وتوا نش”عمل خواهد کرد.
3- شیوه برخورد دمکرات منشا نه و یا تخریبگرانه درارتباط با دگراندیشان، میتواند در تعین مناسبات بین نیروها و درسیا ست ائتلافی موثر باشند؛
4- در سیاست ائتلافی ،هیچ فرد و گروهی اجبار ندارد ” سیطره جوئی و هژمونی طلبی ” دیگران را بپذ یرد( در اینصورت تفاوتی با ” حزب رستاخیز” شاهنشاهی و ” حزب الله ” جمهوری اسلامی نخواهند داشت). مهم اینستکه بر اساس اصول عام مبارزاتی بمنظور برکناری تمام عیار رژیم ، همچنین تحقق “قدرت جایگزین” بمنظور باز سازی مناسبات اجتماعی و کشور، با همدیگر سلوک کنند و به توافق برسند.
همکاری و همآهنگی در “مرحله تدارکاتی” مبارزه:
1- ضمن حفظ استقلال گروهی، گفتگو و تباد ل نظر برای هماهنگ کردن روابط سیاسی – تدارکاتی – تشکیلاتی – مبارزاتی .
2- ایجاد شبکه ها و سازماندهی علنی و مخفی برای استمرار بخشید ن مبارزه در داخل و خارج از کشور.
همکاری و همآهنگی در “مرحله عملیاتی” مبارزه :
1- اعلان برنامه عام سیاسی – مبارزاتی مشترک ؛
2- ایجاد ” شورای همآهنگی” برای استمرار بخشیدن مبارزه مشترک در داخل و خارج از کشور؛
3- همکاری با ” گروههای مدافع حقوق بشر” و احترام به استقلال عمل این گروهها ( بدون سیطره جوئی و هژمونی طلبی)،
4- همکاری با کارشناسان و گروههای کار متخصص، بمنظور بررسی علمی شرایط ناهنجار جامعه و ارائه طرح و برنامه برای بازسازی و تکامل اجتماعی ؛
5- دفاع از جنبش مستقل کارگری ،همچنین دفاع از حقوق نهادهای مد نی ، صنفی، طبقاتی ، قومی – ملیتی، بمنظور مبارزه با تبعیض،و حمایت از برابری حقوق زنان و مردان، مبارزه با فرهنگ و نهاد های ارتجاعی حاکم ؛وتلاش برای نهادینه کردن وگسترش دمکراسی در جامعه ؛
6- مبارزه با ستیزه جوئی های قومی و ملیتی و تلاش برای همزیستی مسالمت آمیز و همبستگی مردم سراسر ایران و یکپارچگی کشور؛
7- همکاری بانیروهای ترقیخواه و آزاد اندیش جهان و مخالفت با مداخله نظامی و سیطره جوئی های دول خارجی؛
در خاتمه ضروری است یاد آورشوم که” اتحاد سیاسی” ،اگر با” اتحادعمل مبارزاتی” همراه نباشد، بی ارزش و بی اعتبار خواهد شد. همچنین تا زمانی که اپوزیسیون دمکرات- سکولار- آزاد اندیش و برابری طلب ایران، از اتحاد و سازمان یافتگی قدرتمند و از شورای رهبری همآهنگ کننده برخوردار نباشد، فجایع سیاسی – تاریخی- اجتماعی در ایران تکرار خواهند شد.