نویسنده : حسن ماسالی
اخیراٌ کتابی به دستم رسيد تحت عنوان «در حاشیه سیاست خارجی از دوران نهضت ملی تا انقلاب» نوشته آقای عبد الرضا (هوشنگ) مهدوی که در سال 1385 توسط نشر آسیم در ایران انتشار يافت و موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات آن را پخش کرد. پس از کمی پرس و جو مطلع شدم که آقای عبدالرضا هوشنگ – مهدوی در زمان رژیم سابق کارمند وزارت خارجه بوده وبه عنوان دیپلمات فعالیت می کرده است.
نويسنده در صفحه 152 کتاب تحت عنوان «فعالیت دانشجویان توده ای» می نويسد: «… درآن هنگام دانشجویان توده ای خاک آلمان را اعم از غربی و شرقی مرکز فعالیت خود قرار داده بودند. دولت آلمان شرقی آنان را تحریک و پشتیبانی میکرد و دانشجویان کمونیست از آزادی های آلمان فدرال سوء استفاده میکردند. افرادی مانند حسن ماسالی، کوروش لاشائی و بهمن نیرومند به شدت بر ضد رژیم فعالیت داشتند…»
افراد و محافل سیاسی ایرانی ای که در داخل و خارج از کشور مرا می شناسند و با فعاليت هايم آشنا هستند به خوبی می دانند که هیچگاه عضو یا طرفدار حزب توده ايران نبوده ام. همچنين بر کسی پوشيده نيست که من سالها عضو سازمانهای جبهه ملی ایران بودم و بر علیه انحرافات حزب توده و انحرافات سیاست خارجی شوروی مبارزه کرده ام.
پس از دوران مبارزات دانشجوئی، در بنیان گذاری و جريان مبارزاتی يک تشکل چپ مستقل بنام «سازمان وحدت کمونیستی» شرکت داشتم که با سایر جریانهای چپ رقابت میکرد.
اين هم واقعيتی است که گسترش فرهنگ دیکتاتوری و چاپلوسی در رژیم شاه موجب شده بود تا دستگاه های اداری و تبلیغاتی رژیم شاه آزاد اندیشی و دمکراسی خواهی را نپذیرند و بر این اساس در صورتی که نمی توانستند ايشان را به زندان بياندازند و يا اعدام کنند، کوشش میکردند مبارزین پیگیر و روشنفکران انتقاد گر را با انگ و بر چسب «توده ای» یا «عامل خارجی» از فعالیتهای سیاسی و اجتماعی محرومشان سازند. اسناد و مدارک و گزارشهای داخلی ساواک (دستگاه امنیتی رژیم شاه) بیانگر چنین فرهنگ و رويکرد مبتذلی در آن دوران بود.
اما جای شگفتی است که اکنون دیپلمات سابق عبدالرضا هوشنگ – مهدوی، که خود را طرفدار نهضت ملی نيز قلمداد میکند، بدون احساس مسئوليت و بی اعتنا به رسم رايج پژوهش گری و ارايه سند و مدرک در اثبات مدعا حرف هايی می زند که عاری از حقيقت و مطلقا بدون اساس و پايه است. بی دانشی نویسنده تا حدی است که «تحریکات آلمان شرقی» راعامل بر پائی جنبش دانشجوئی در خارج از کشور معرفی میکند. در حالیکه مقامات اتحاد جماهیر شوروی و متحدینش از حضور و نقش فعال جنبش های مستقل مردمی و دانشجويی نظير سازمان های جبهه ملی و کنفدراسيون در صحنه های بین المللی همواره هراس داشتند.
به عنوان نمونه باطلاع ایشان می رسانم که بعنوان دبیر امور بین المللی کنفدراسیون در اواخر مارس تا هشتم آوریل 1967 برای شرکت در کنفرانس اتحادیه بین المللی دانشجویان که درشهر «الان باتور»، پایتخت مغولستان، برگزار شد دعوت شده بودم. دراین کنفرانس ما (هیئت نمایندگی کنفدراسیون) علیه سیاست خارجی شوروی موضع شديدی اتخاذ کرديم بطوری که چندین بار جلسات کنگره متشنج شد، و مسئولان به تکاپو افتاده بودند تا صدای ما را خاموش کنند. اما با مقاومت ما روبرو شدند و نمایندگان دانشجویان برخی از کشورهای آفریقايی و آسیايی از مواضع ما جانبداری کردند و حتی نمایندگان ویتنام حاضر نشدند علیه ما رای بدهند.
ما همچنین با حضور فعال خود، شرکت کنندگان در این کنفرانس را متقاعد کردیم وابستگان به حزب توده، که قریب چهارده سال به دروغ خود را نماینده دانشجویان دانشگاه تهران معرفی میکردند و با حمایت شوروی عضو اتحادیه بین المللی دانشجویان شده بودند، را از عضویت اتحادیه بین المللی و از آن کنفرانس اخراج کنند.
ما ضمن توقف کوتاهی که قبل ازبرگزاری کنفرانس مزبور درمسکو داشتیم، نشست مخفیانه ای دردانشگاه لومومبا با دانشجویان مهاجر ایرانی سامان داديم. در اين نشست تشکیلات مستقل دانشجوئی عضو کنفدراسیون درآن دانشگاه رابوجود آوردیم. سپس با همکاری دانشجویان آفریقايی، آسیايی و آمریکای لاتین (سه قاره) اعتصاب غذا به راه انداخته و همچنين درمقابل سفارت ایران درمسکو تحصن موفقی راسازماندهی کردیم به طوری که مسئولین سفارت ایران در مسکو مجبور شدند گذرنامه های دانشجویان مهاجر را تمدید کنند.
بنابراین، این آقای «دیپلمات» اگر آن موقع ناآگاه بود و به خاطر سيطره فرهنگ کوربينانه ساواک از واقعيت ها اطلاع نداشت، دستکم حالا کوشش کند، هر چند مشکل باشد، تحولی در بینش و منش خود بوجود آورد. ضروری است ايشان بداند که در آنزمان، آلمان شرقی و اتحاد جماهیر شوروی ما را «تحریک» نمیکردند، بلکه حتی آن دیکتاتورها و بورو کراتهای فاسد از آزاد اندیشی، اتحاد و همبستگی و مبارزات پیگیر قریب سی هزار دانشجوی ایرانی ونفوذ و گسترش فعالیت ما هراسان بودند. آنها دیوار عظیمی به دور خود کشیده بودند تا مردم کشورشان «تحریک» نشوند. اما ديديم که عاقبت دیوار های استبداد در شوروی، آلمان شرقی و ایران فرو پاشیدند.
متاسفانه در ایران به علت بی کفایتی سردمداران رژیم سا بق و بی درایتی اپوزیسیون و همچنین فرصت طلبی روشنفکر نماهائی که در پرستش و ستایش فرهنگ دیکتاتوری ید طولائی دارند، روند انتقال قدرت در ایران به درستی طی نشد. دیکتاتور سابق رفت، اما فاجعه دیگری بوقوع پیوست و پدیده ناهنجاری بنام جمهوری اسلامی جای آن را گرفت.
به نویسنده کتاب و به همه ستایشگران فرهنگ استبدادی اطمینان میدهم که اینبار، نه تنها رژیم جهل و استبدادی را سرنگون خواهیم کرد، بلکه پیشاپیش زمینه را برای شکل گیری نهادهای قدرتمند دمکراسی خواهی و نیروی جایگزین منتخب مردم را فراهم خواهیم کرد تا بازگشت و یا بازسازی استبداد امکان پذیر نباشد.
پيش از اينها نظریات انتقادی خودم را درباره جریانهای «چپ سنتی» و سایر محافل بی درایت سیاسی ایران انتشار داده ام. اکنون که به سوسیال دمکراسی اعتقاد پيدا کرده ام، آماده همکاری با همه گروههای دگر اندیش سیاسی از چپ تا محافظه کار هستم. تنها ملاک من برای همکاری داشتن اعتقاد به دمکراسی، کثرت گرائی سیاسی، سکولاریسم، همبستگی ملی و رفاه اجتماعی همه ایرانیان است. من باتفاق یاران خود، همچنان بطور خستگی ناپذیر، در راه همبستگی ملی و دمکراسی خواهی مبارزه خواهیم کرد تا مردم و میهن خود را از مناسبات ارتجاعی و فرهنگ و سیاست استبدادی نجات دهیم.
اخیراٌ کتابی به دستم رسيد تحت عنوان «در حاشیه سیاست خارجی از دوران نهضت ملی تا انقلاب» نوشته آقای عبد الرضا (هوشنگ) مهدوی که در سال 1385 توسط نشر آسیم در ایران انتشار يافت و موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات آن را پخش کرد. پس از کمی پرس و جو مطلع شدم که آقای عبدالرضا هوشنگ – مهدوی در زمان رژیم سابق کارمند وزارت خارجه بوده وبه عنوان دیپلمات فعالیت می کرده است.
نويسنده در صفحه 152 کتاب تحت عنوان «فعالیت دانشجویان توده ای» می نويسد: «… درآن هنگام دانشجویان توده ای خاک آلمان را اعم از غربی و شرقی مرکز فعالیت خود قرار داده بودند. دولت آلمان شرقی آنان را تحریک و پشتیبانی میکرد و دانشجویان کمونیست از آزادی های آلمان فدرال سوء استفاده میکردند. افرادی مانند حسن ماسالی، کوروش لاشائی و بهمن نیرومند به شدت بر ضد رژیم فعالیت داشتند…»
افراد و محافل سیاسی ایرانی ای که در داخل و خارج از کشور مرا می شناسند و با فعاليت هايم آشنا هستند به خوبی می دانند که هیچگاه عضو یا طرفدار حزب توده ايران نبوده ام. همچنين بر کسی پوشيده نيست که من سالها عضو سازمانهای جبهه ملی ایران بودم و بر علیه انحرافات حزب توده و انحرافات سیاست خارجی شوروی مبارزه کرده ام.
پس از دوران مبارزات دانشجوئی، در بنیان گذاری و جريان مبارزاتی يک تشکل چپ مستقل بنام «سازمان وحدت کمونیستی» شرکت داشتم که با سایر جریانهای چپ رقابت میکرد.
اين هم واقعيتی است که گسترش فرهنگ دیکتاتوری و چاپلوسی در رژیم شاه موجب شده بود تا دستگاه های اداری و تبلیغاتی رژیم شاه آزاد اندیشی و دمکراسی خواهی را نپذیرند و بر این اساس در صورتی که نمی توانستند ايشان را به زندان بياندازند و يا اعدام کنند، کوشش میکردند مبارزین پیگیر و روشنفکران انتقاد گر را با انگ و بر چسب «توده ای» یا «عامل خارجی» از فعالیتهای سیاسی و اجتماعی محرومشان سازند. اسناد و مدارک و گزارشهای داخلی ساواک (دستگاه امنیتی رژیم شاه) بیانگر چنین فرهنگ و رويکرد مبتذلی در آن دوران بود.
اما جای شگفتی است که اکنون دیپلمات سابق عبدالرضا هوشنگ – مهدوی، که خود را طرفدار نهضت ملی نيز قلمداد میکند، بدون احساس مسئوليت و بی اعتنا به رسم رايج پژوهش گری و ارايه سند و مدرک در اثبات مدعا حرف هايی می زند که عاری از حقيقت و مطلقا بدون اساس و پايه است. بی دانشی نویسنده تا حدی است که «تحریکات آلمان شرقی» راعامل بر پائی جنبش دانشجوئی در خارج از کشور معرفی میکند. در حالیکه مقامات اتحاد جماهیر شوروی و متحدینش از حضور و نقش فعال جنبش های مستقل مردمی و دانشجويی نظير سازمان های جبهه ملی و کنفدراسيون در صحنه های بین المللی همواره هراس داشتند.
به عنوان نمونه باطلاع ایشان می رسانم که بعنوان دبیر امور بین المللی کنفدراسیون در اواخر مارس تا هشتم آوریل 1967 برای شرکت در کنفرانس اتحادیه بین المللی دانشجویان که درشهر «الان باتور»، پایتخت مغولستان، برگزار شد دعوت شده بودم. دراین کنفرانس ما (هیئت نمایندگی کنفدراسیون) علیه سیاست خارجی شوروی موضع شديدی اتخاذ کرديم بطوری که چندین بار جلسات کنگره متشنج شد، و مسئولان به تکاپو افتاده بودند تا صدای ما را خاموش کنند. اما با مقاومت ما روبرو شدند و نمایندگان دانشجویان برخی از کشورهای آفریقايی و آسیايی از مواضع ما جانبداری کردند و حتی نمایندگان ویتنام حاضر نشدند علیه ما رای بدهند.
ما همچنین با حضور فعال خود، شرکت کنندگان در این کنفرانس را متقاعد کردیم وابستگان به حزب توده، که قریب چهارده سال به دروغ خود را نماینده دانشجویان دانشگاه تهران معرفی میکردند و با حمایت شوروی عضو اتحادیه بین المللی دانشجویان شده بودند، را از عضویت اتحادیه بین المللی و از آن کنفرانس اخراج کنند.
ما ضمن توقف کوتاهی که قبل ازبرگزاری کنفرانس مزبور درمسکو داشتیم، نشست مخفیانه ای دردانشگاه لومومبا با دانشجویان مهاجر ایرانی سامان داديم. در اين نشست تشکیلات مستقل دانشجوئی عضو کنفدراسیون درآن دانشگاه رابوجود آوردیم. سپس با همکاری دانشجویان آفریقايی، آسیايی و آمریکای لاتین (سه قاره) اعتصاب غذا به راه انداخته و همچنين درمقابل سفارت ایران درمسکو تحصن موفقی راسازماندهی کردیم به طوری که مسئولین سفارت ایران در مسکو مجبور شدند گذرنامه های دانشجویان مهاجر را تمدید کنند.
بنابراین، این آقای «دیپلمات» اگر آن موقع ناآگاه بود و به خاطر سيطره فرهنگ کوربينانه ساواک از واقعيت ها اطلاع نداشت، دستکم حالا کوشش کند، هر چند مشکل باشد، تحولی در بینش و منش خود بوجود آورد. ضروری است ايشان بداند که در آنزمان، آلمان شرقی و اتحاد جماهیر شوروی ما را «تحریک» نمیکردند، بلکه حتی آن دیکتاتورها و بورو کراتهای فاسد از آزاد اندیشی، اتحاد و همبستگی و مبارزات پیگیر قریب سی هزار دانشجوی ایرانی ونفوذ و گسترش فعالیت ما هراسان بودند. آنها دیوار عظیمی به دور خود کشیده بودند تا مردم کشورشان «تحریک» نشوند. اما ديديم که عاقبت دیوار های استبداد در شوروی، آلمان شرقی و ایران فرو پاشیدند.
متاسفانه در ایران به علت بی کفایتی سردمداران رژیم سا بق و بی درایتی اپوزیسیون و همچنین فرصت طلبی روشنفکر نماهائی که در پرستش و ستایش فرهنگ دیکتاتوری ید طولائی دارند، روند انتقال قدرت در ایران به درستی طی نشد. دیکتاتور سابق رفت، اما فاجعه دیگری بوقوع پیوست و پدیده ناهنجاری بنام جمهوری اسلامی جای آن را گرفت.
به نویسنده کتاب و به همه ستایشگران فرهنگ استبدادی اطمینان میدهم که اینبار، نه تنها رژیم جهل و استبدادی را سرنگون خواهیم کرد، بلکه پیشاپیش زمینه را برای شکل گیری نهادهای قدرتمند دمکراسی خواهی و نیروی جایگزین منتخب مردم را فراهم خواهیم کرد تا بازگشت و یا بازسازی استبداد امکان پذیر نباشد.
پيش از اينها نظریات انتقادی خودم را درباره جریانهای «چپ سنتی» و سایر محافل بی درایت سیاسی ایران انتشار داده ام. اکنون که به سوسیال دمکراسی اعتقاد پيدا کرده ام، آماده همکاری با همه گروههای دگر اندیش سیاسی از چپ تا محافظه کار هستم. تنها ملاک من برای همکاری داشتن اعتقاد به دمکراسی، کثرت گرائی سیاسی، سکولاریسم، همبستگی ملی و رفاه اجتماعی همه ایرانیان است. من باتفاق یاران خود، همچنان بطور خستگی ناپذیر، در راه همبستگی ملی و دمکراسی خواهی مبارزه خواهیم کرد تا مردم و میهن خود را از مناسبات ارتجاعی و فرهنگ و سیاست استبدادی نجات دهیم.